بی تو میمیرم
صبح موقعی که بابایی میخواست بره سرکار تو هم بیدار شدی گرسنت بود کمی شیر خوردی بعد چون شب پوشکت نکرده بودم تندی بردمت دستشویی. بعد میخواستم دست و صورت خودمو بشورم که نمیزاشتی.جدیدا تا ازت دور میشم گریه میکنی و با چشمات التماسانه میگی بغلم کن یا به سمتم سینه خیز میایی با تلفن هم که حرف زدم خیلی سرو صدا کردی تا بالاخره قطعش کردم یه ذره عصبی شدم البته بیشترش به خاطر شخصی بود که تلفنی باهاش حرف زدم.تا قطع کردم بهت نگاه کردم گفتم دارم با تلفن حرف میزنم چرا نمیزاری جواب بده حرف حسابت چیه؟(لحنم تند نبود) که دهنتو تکون دادی و میخواستی بغلت کنم.فدات بشم گرسنت شده بود از خودم خیلی ناراحت شدم بدجوری عذاب وجدان گرفته بودم الان کنارم خواب...
نویسنده :
الهه
14:24