آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

بی تو میمیرم

1391/8/24 14:24
نویسنده : الهه
369 بازدید
اشتراک گذاری

صبح موقعی که بابایی میخواست بره سرکار تو هم بیدار شدی گرسنت بود کمی شیر خوردی بعد چون شب پوشکت نکرده بودم  تندی بردمت دستشویی. بعد میخواستم دست و صورت خودمو بشورم که نمیزاشتی.جدیدا تا ازت دور میشم گریه میکنی و با چشمات التماسانه میگی بغلم کن یا به سمتم سینه خیز میاییماچ

با تلفن هم که حرف زدم خیلی سرو صدا کردی تا بالاخره قطعش کردممتفکریه ذره عصبی شدم البته بیشترش به خاطر شخصی بود که تلفنی باهاش حرف زدم.تا قطع کردم بهت نگاه کردم گفتم دارم با تلفن حرف میزنم چرا نمیزاری جواب بده حرف حسابت چیه؟(لحنم تند نبود) که دهنتو تکون دادی و میخواستی بغلت کنم.فدات بشم گرسنت شده بودماچاز خودم خیلی ناراحت شدم بدجوری عذاب وجدان گرفته بودمناراحت

الان کنارم خوابیدی باید زودی برم نهار درست کنم که بیدار شدی کنارت باشممژه

آرمین جونم پسر گلم دیونتم عاشقتم بدون تو میمیرمقلبنمیتونم حسمو بگم ولی هرچقدر بغلت میکنم و فشارت میدم سیر نمیشم روزی هزار هزار بار بوست میکنمماچعشقی عشققلب

زندگی بدون تو هیچه.بغل آرزو دارم لحظه لحظه زندگیت کنارت باشم و بتونم حامی خوبی برات باشم تا به هرجا که میخواهی برسی و من خوشبختیتو نگاه کنملبخند

میترسم مثل خودم احساسی بشه و توی این دنیای بی رحمی و خشن اذیت بشی ولی دست خودم نیست دیگه من لاو میترکونم تو هم یاد میگیری.چشمک

 

پسر نازنینم همیشه بهت افتخار میکنم.همه زندگی من توییماچ

 

دوستدارم بزرگ که شدی یه جنتل من واقعی باشیاز خود راضیمدبر و خوش رو و خوش قلبلبخند

 

امیدوارم خدا هرچی که صلاح میدونه برات رغم بزنه و بهترینها رو با تلاش خودت بدست بیاریاز خود راضی

 

خدا جونم ممنونم هزار هزار بار شکرت.خدایا هرکی این نعمت زیباتو نداره بهش بده که هیچ نعمتی شیرین تر از این نیست.

 

خدایا همیشه به کمکت و همراهیت نیازمندم.

نمیدونم دیگه چی بگم امروز بدجوری احساسی شدمچشمک

دوستدارمممممممممممممممممممممقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علامه کوچولو
24 آبان 91 14:50
یه مامان و احساسش
من فدای این احساسات پاک مادرونه بشم که واقعا تکه


فک کنم این عنوان بهتری بود.ولی هن هرجی نوشتم از وجودم بود
واقعا تکه
بوسسسسس