آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

از شیر گرفتن آرمین جون

سلام جیگرم شیرینم قند عسلم روز 27 بهمن ماه عصری مامان بزرگم زنگ زد و مامی جونم خونشون بود و اصرار کرد که بریم خونشون و ما هم لباس پوشیدیم و رفتیم. بعد از شام برگشتیم خونه بابایی چیزی نخورده بود تخم مرغ درست کردو شما هم که خیلی دوستداری باهاش خوردی و دیگه شیر منو نخواستی و خیلی اروم لالا کردی  من و بابایی متعجب بودیم ولی خوب دیگه سیر بودی  مدتی که فقط موقع خواب شیرمو بهت میدادم که اونم از این تاریخ قطع شد.غذا خوردنت خیلی خوب شده و شیر محلی و شیر کاکائو هم که خیلی زیاد میخوری خداروشکر شبهای دیگه کمی بهانه میگرفتی ولی مشغولت میکردم و میخوابیدی فقط شب چهارم چون قرار بود عمه ام بیاد شما هم در هنگام برگشت از خونه مامی خوابت برد دوب...
5 اسفند 1392

ولنتاین 2014

سلام به عشق مامان  برای ولنتاین من یه کارت تبریک با عکس 3 نفرمون درست کردم برای مامی جون هم یه کارت درست کردم که عکس من و شما با دایی ها روش بود خیلی خوشجل شد عصر پنجشنبه با هم رفتیم چاپشون کردیم بعد توی مسیر آقاجون رو دیدیم که با اون رفتید پیش ماشین منم رفتم زودی عکساتو گرفتم اومدیم خونه  کارت مامی رو هم بهش دادم روز جمعه هم شما با آقاجون و مامی رفتی گردش که با بچه ها دوستشون بازی کردی و خیلی خیلی بهت خوش گذشت. من و بابایی هم آشپزخونه رو تمیز کردیم.خیلی خسته شدم کارای کامپیوتریم و تقویمت هنوز مونده و شما نمیزاری من به کارام برسم .الان تا خوابیدی اومدم اپ کنم و زودی برم. ببخش که مختصر توضیح دادم. هرچی از شی...
26 بهمن 1392

کچل شدن برای اولین بار

سلام به شکلات مامان. عزیزم 19 بهمن که شبش خونه آقاجون اینا خوابیدیم صبح من میخواستم بیام خونمون رو تمیز کنم که مامی بردت حمام همش اصرار داشتن که موهاتو با موزر(درست نوشتم ) کوتاه کنن که منم قبول کردم ولی با شونه درشت دوستنداشتم موهای خوشگلت رو کوتاه کنم ولی خوب اینجوری دیگه واسه عید خیلی خوب و خوشگل بلند میشن وقتی بابایی فهمید ناراحت شد  دیگه ببخشید پسرم کچل شدی ولی بنظر من هنوزم خوشگل و نازی این روزا تا چیزی بهت میدیم در جواب میگی مرسی    خیلی خیلی باحال میگی که هرکی میشنوه میخواد قورتت بده  دیشب با بابایی رفتیم خرید و وقتی برات پوشک خریدیم و طرف رسید پول رو داد به بابایی شما که بغلش بودی گرفتیش...
21 بهمن 1392

تولد 20 ماهگی قند عسلم

سلام به قند عسلم 20 ماهگیت مبارک نفسم الهی هزار ساله بشی خیلی خوشحالم که پسری گلی مثل تو دارم خیلی ماهی. دوستدارم میخواستم تولد 20 ماهگیت یه جشن کوجیک بگیرم و خودم کیک درست کنم ولی متاسفانه نشد 4 شنبه برای چکاب بعد از عملت رفتیم اهواز و قبلش برات توضیح دادم که چی میشه و شما هم خیلی بامزه تکرار میکردی و کلی خندیدیم  ولی تا دکتر رو دیدی گریه کردی و برعکس موقع رفتن باهاش بای بای میکردی بعدش توی ماشین پیش اقاجون خوابیدی و من و بابایی و مامی رفتیم خرید که 2تا کتاب و یه بلوز و شلوار برات خریدیم که با کتابات خیلی ذوق کردی و همش دوستداری برات بخونمشون. فدای بشم جیگرم دیروز با خاله و دخترش رفتیم پارک   هرکی رو میبی...
18 بهمن 1392

اومدیم

سلام به همه دوستای خوبم سلام به قند عسلم بابت تاخیرم معذرت میخوام  واقعا نمیرسم آپ کنم خیلی هم دلم برای تک تکتون تنگ شد. دوستتون دارم دوست جونی هام این مدتی که نبودم همش بهتون فک میکردم که خوبید؟ چی نوشتید؟ چه خبرا؟ و.... حالا مثلا کجا بودم  خونه امسال میخوام تقویم آرمین رو خودم درست کنم همش درحال تمرینم خیلی هم پیشرفت کردم  تازه میخوام برای بیرون هم درست کنم  خاله ام و مامانم مشوق ام هستن ولی خودمم خیلی علاقه دارم خیلی لذت میبرم وقتی کار میکنم ولی این وروجک خوشمزه مگه میزاره   دوستهای خوبم شما هم اگه دوستداشتید براتون درست میکنم بعد خودتون چاپش کنید خیلی باحاله. عشقولی هم هست برای کسانی که بچه ندارن ...
13 بهمن 1392

گردش+ کلوچه

سلام به پسر شیطون و بازیگوشم روز پنجشنبه صبح 19 دی مامی مانتویی که برام دوخته بود رو آورد و خودش هم زحمت دکمه هاشو کشید ( من حوصله ندارم خرابش میکنم ) واسه شما هم یه دستکش خیلی خوشگل آورد که هردومون سوپرایز شدیم. مرسی مامی خوشگلم  میخواست زودی بره که نزاشتیمش   از روز قبل مقدار خیلی کمی جوجه داشتیم چند تا سینه مرغ و ماهی هم شنیسل کردم که واقعا خوشمزه شده بودن  هنوز اماه نبودن که شما سفره رو پهن کردی و خودت نشستی و به مامی هم اصرار میکردی بشینه و بخوره  منم تند تند کارا رو انجام دادم و بابایی هم اومد و با هم غذا خوردیم عصری هم مامی رفت و ما هم رفتیم خونه باباجون و شام اونجا بودیم. اونجا فیلم هیس دخترها فریاد ن...
22 دی 1392