رفتن به آریشگاه
سلام جیگر مامان امروز رفتیم آزماشگاه تنهایی رفتیم بابایی سرکار بود نمیتونست بیاد مامی جونم که نیست به مامان جون و باباجون هم زنگ زدم ولی جواب ندادن دیگه مجبور شدیم تنها بریم و اونجا خیلی گریه کردی که جیگرم سوخت و خیلی از دستشون ناراحت شدم که نیومدن ولی بعدش رفتیم مغازه و واست یه پازل چوبی میوه ها و 2 تا دی وی دی و یه مداد انگری بردش که خودت انتخابش کردی خریدیم که دیگه یادت رفت. هوا خیلی گرم بود و وقتی برگشتیم خیس خیس بودیم قرار شد عصری بریم شهر نزدیکمون و شام هم بریم رستوران که جور نشد و خیلی کلافه شدم غروبی رفتیم آرایشگاه تا موهاتو مرتب کنیم که خیلی آروم و متین نشستی تا تم...
جمله های کوتاه
سلام به دوستای باوفای خودم خوبید؟ نماز و روزتون قبول باشه.ببخشید بازم دیر اومدم ولی بیادتون بودم سلام به نفس مامان عزیزم خیلی خوشحالم که بچگی آبله گرفتی واقعا خیلی بهتره زود خوب شدی و تقریبا جای جوشها هم رفته. ولی خیلی لاغر و ضعیف شدی. دیروز رفتیم دکتر که برات آزمایش بنویسه فدات بشم که خیلی راحت و باعلاقه اومدی وزنت 10 کیلو 800 بود که خیلی کمه دیروز صبح بهت گفتم عزیزم عصری بریم پیش دکتر میگی ساعت عزیزم از اون موقع که دکتر روی دستت ساعت کشیده تا حالا یادت بود دیشب بابایی میگه نمیخواد آز بده حتما کم خون هست دیگه چه کاریه اذیت بشه حالا نمیدونم چه کنم با دوستم مشورتی میکنم ببینم چی میگ...
آبله
تولد 2 سالگی
تولدت مبارک عزیزم روز تولد تو بهترین و زیباترین لحظه زندگیمه. آرزو دارم همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه جیگرم امسالم موقع تولدت خونه نبودم ولی دقیقا 13:10 بهت زنگ زدم و باهات حرف زدم ولی یادم رفت به کسی بگم برنامه تولدت مبارک هدهد رو ضبط کنه بازم عکستو داده بودم عصری که برگشتم بابایی اومد دنبالم و با هم اومدیم خونه و دوش گرفتیم آماده شدیم رفتیم خرید و واسه تولدت یه هواپیما و موتور خریدیم بعد اومدیم پیشت و کلی بوست کردم و بهت تبریک گفتم. البته از اول خرداد هعی میگم تولد آرمین تو هم میگی مبارک مبالک بعد بهت میگم شمع رو فوت کن و انجام میدی و کلی ذوق میکنی. با اینکه خسته بودم ولی شام باقالی پلو با ما...
نویسنده :
الهه
22:51
بیست و سه ماهگی
سرما خوردگی
لینک تکونی
میخوام خیلی از کسانی رو که توی لینکم هستن و سالی یه بارم بهم سر نمیزنن رو حذف کنم با عرض پوزش ...
نویسنده :
الهه
13:45
گوشی جدید
سلام به دوستانی گلم خیلی وقته که همسری میخواد واسم گوشی بخره که جور نمیشه برای تولدم هم رفتیم دیدیم ولی خودم قبول نکردم.آخه مدتیه خیلی ضرر مالی کردیم و اوضاع خوب نیست. ولی چند روز پیش بی مقدمه گفت بریم گوشی بخریم منم ذوق کردم ولی بهش گفتم نمیخوام ولی گفت باید بخریم عاشقتم همسر مهربونم منم کلی توی سایت گشتم و از داداشی که استاد این چیزاست کمک گرفتم و رفتیم یه گوشی خوب و خوشگل خریدیم ولی اصلا گوشی گرون خوب نیست با اینکه به نسبت گوشی های میلیونی بالا نیست ولی خو استرس میگیرم میرم بیرون میترسم کیفمو بدوزدن یا بیوفته از دستم ولی خدایش خیلی خوبه الان با اون میام و سایتها رو چک میکنم یا با دوستان تا دیر وقت میچتم اون...
نویسنده :
الهه
13:34