آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

اومدیم

1392/11/13 13:05
نویسنده : الهه
255 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبمقلب

سلام به قند عسلمماچ

بابت تاخیرم معذرت میخوامخجالت واقعا نمیرسم آپ کنم خیلی هم دلم برای تک تکتون تنگ شد. دوستتون دارم دوست جونی هامماچ

این مدتی که نبودم همش بهتون فک میکردم که خوبید؟ چی نوشتید؟ چه خبرا؟ و....

حالا مثلا کجا بودمنیشخند خونهعینک

امسال میخوام تقویم آرمین رو خودم درست کنم همش درحال تمرینم خیلی هم پیشرفت کردماز خود راضی تازه میخوام برای بیرون هم درست کنمعینک خاله ام و مامانم مشوق ام هستن ولی خودمم خیلی علاقه دارم خیلی لذت میبرم وقتی کار میکنم ولی این وروجک خوشمزه مگه میزارهابرو 

دوستهای خوبم شما هم اگه دوستداشتید براتون درست میکنم بعد خودتون چاپش کنید خیلی باحاله. عشقولی هم هست برای کسانی که بچه ندارن که واقعا خوشگلنخوشمزه

من که خیلی خوشم میاد امسال هم برای خودمون هم برای هدیه و شاید یکی مخصوص آشپزخونه درست کنماز خود راضی

                            

آرمین جونم علاقه شدیدی به پلنگ صورتی داره وقتی نگاه میکنه غرق تماشا میشه. میخ کوبچشمک

هوا خیلی عالیه و جمعه ها میریم گردش و شکلات مامان واقعا خیلی خیلی خیلی ذوق میکنه تا میگم آقاجون میخواد بیاد دنبالمون میگه کاپشن و انقده تکرار میکنه که لباس تنش کنم بعد میگه بریمخنده

یه روزصبح که با مامانم تلفنی صحبت کرد بعد گفت لباس تنم کنم بعدش رفت کنار در و با من بای بای کرد و میخواست برهخندهخنده کلی بهش خندیدیم و گفتم کفش نداری که بعد اصرار که کفش بپوشه بعد دوباره بای بایقهقهه

10 دی رفتیم آتلیه و از گل پسر عکس گرفتم که کلی خندید و شیرین کاری کردماچ دیروز رفتم عکسا رو انتخاب کنم که با مامی رفت و وقتی خواستم برگردم خونه بهش زنگ زدم گفتم ارمین جونم میایی با من یا میری خونه آقاجون که با قاطعیت گفت: نه آقاجون منم از خدا خواسته برگشتم خونه و نشستم پای لب تاپ و یه تقویم درست کردم وبعد تند تند با ضعف شدید لوبیا پلو درست کردم و ظرفها رو شستم بعد منتظر همسری شدم و ساعت 4:30 نهار خوردیمابله

عصری هم باهاشون رفته بودید خرید که مامی گفت کلی صفا کردی و نگاه به چراغ راهنما کردی و رنگاشو گفتی و از این جور کاراتشویق

غروب هم که اومدی بزور آوردمت خونه میخواستی بریگاوچران انقده هم انرژی داشتی که همش میخواستی باهات بازی کنیملبخند

یه عسلی شده این پسر این روزا که واقعا دلم میخواد بخورمشخوشمزه عاشق پرتقال و تا میگم بیارم با کل بدنش میگه اره یه ادای درمیاره بغل تقریبا تمام کلمات رو میگه البته بعضیا رو درست نمیگه ولی باید بگه دیگهتشویق

الان همه عروسکاشو چیده روی میز و خودش نشسته کنارشون و بهم میگه عکستعجب این دومین بار این کار رو میکنه ولی کلا با عکس جور شده خدارو شکر .خوشش میاد ازش عکس بگیریم ولی بیشتر دوست داره تماشاشون کنه مخصوصا فیلمهاشومژه

این مدت که نبودم دارم کم کم از شیر میگیرمش تا حالا که زیاد سخت نبوده اولش فقط موقع خواب بهش میادم مثلا 3 بار در روز ولی کم کم اونا رو هم حذف کردم و الان فقط شب بهش میدم . گاهی که  گرسنشه عروسکی میاره و میگه بهش شیر بده منم زودی میرم براش شیر رست میکنم و با علاقه میخورشلبخند

فقط بار اول که ظهر بهش ندادم خوابش نمیبرد میخواستم برم بیرون هرکاری میکردم نمیخواست بخوابه که بردمش پیش م ش که داشت سبزی پاک میکرد و هیچی دوباره برگشتیم خونه چون شب قبلش تب داشت واسه دندوناشو بیحال بود م ش گذاشته بوذش توی گهواره و خوابید بود خوشش اومده بود تا بهش گفتم گهواره میخوای گفت اره منم رفتم گهوارشو اوردم و تمیزش کردم و رفت توش و خوابید میگه تاب تابنیشخند

فک کنم برای شبی که میخوام بهش شیر ندم به دردم بخوره. انشالا بعد از تولد 20 ماهگیش 

هم خودم هم آرمین آز دادیم که ارمین کمی فقر آهن داره که باید شربت بهش بدم.( عزیزم موقع خون گرفتن خیلی اذیت شدنگران من و باباشم حالمون بد شد)

انشالا همیشه سلامت باشی نفسم که طاقت دردتو ندارمقلب

الان تا جاشو نگاه میکنه میگه آمپول و میخواد بوسش کنیمماچ

منم که مشگل دارم و دکتر کلی دارو برام نوشته که فعلا نمیخورم تا یه دکتر دیگه برممژه

جیگر مامان عاشق داستان مهمانهای ناخواندست و روزی هزار بار میگه تق تق تق و کتابشو میاره و میگه برام بخوندید و با عشق گوش میدهبغل سیر هم نمیشهزبان

نفس منی گل خوشگلمماچ

یه ماک بزرگ برات خریدم که وقتی بریم بیرون باهاش بازی کنی خیلی هم دوستش داریخوشمزه

مامان بزرگم میخواد بره حج انشالا که هرچه زودتر نوبتش بشه. آرمین یه بار بند کرده بود پشت سرهم صداش میکرد حجی حجی خیلی باحال قلب خودشم میخندید

باباشم تا تلفنو جواب میده میگه حاجی که آقا آرمین هم ضبط کرده که هرموقع موبایل باباش زنگ میزنه میگه حاجیخنده

اینجا هم باهم رفتیم شهر بازی سرپوشیده. تنها رفتیم خیلی خوش نگذشت چند تا بچه هم اونجا بود که بزرگ بودن و باهات بازی نمیکردن

پسر گلم خیلی خیلی دوستداریم. خیلی ماهیماچ 

روزی صدهزار بار میگی مامان یا مایی و بابایی و شیرین میگی که بابایی غش میرهچشمک 

تا میگیم بابایی کجاست میگی کار پول بغلقهقهه

از حالا عشق پولیاز خود راضی 

خیلی دلم میخواد برات دی وی دی بیبی انیشتن رو بخرم ولی فعلا مقدور نیستناراحت

دیگه چیزی یادم نمیاد باید برم نهار درست کنم فعلا بایبامن حرف نزن

 ممنونم که بیادم بودید. زودی میام میخونمتونماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نی نی پوش
13 بهمن 92 12:29
اگه دنبال لباس ارزان قیمت با کیفیت مناسب واسه کوچولوهاتون میگردید به فروشگاه من سر بزنیید شروع قیمت ها از 4 هزار تومان تا 18000 تومان نی نی پوش
مامان امیرعطا
15 بهمن 92 1:28
سلام. خدارو شکر که خوبین و خوش میگذره بهتون...ماشالله به آرمین جون..شیرین شده حسابی.. بابا 1 چند خطی هر از گاهی بیا بنویس .. عادت کردیم به بودنتون .. دلمون تنگ میشه خب. خاله جون باید برای منم تقویم درست کنی ها... قربون دستت. امیرعطا گفته ها خاله جونش
الهه
پاسخ
سلام عزیزم. فدات بشم منم دلم تنگ میشه براتون ولی نمیدونم چطوری روزا میگذرن. اتفاقات خوب و بد میاد و میرن چشم حتما عزیز خاله یه عکس خوب و با کیفیت برام ایمیل کن. چه تمی دوست داری باشه؟
نینا
15 بهمن 92 21:03
سلام عزیزم.دلم براتون تنگ شده بود.ولی مگه این درسا میزاره بیام بهت سر بزنم.قبلا از سایت مدرسه میومدیم ولی بخاطر یه قضایایی دیگه نمیزارن ما ببریم نامردا.راستی یه وب جدید زدم.اونجا منتظرتونما.یادتون نره.منم تقویم میخوام مامان خانم در ضمن باید به منم یاد بدی.بوس بوس برا ارمینم
الهه
پاسخ
سلام عزیزممممممم خوبی؟ فدات بشم مواظب خودت باش. وقتی نیستی وبلاگمون سوت و کور باشه عزیزم. چشم. باید برام عکس بفرستی یه خوشگلشو برات درست میکنم
مامان امیرعطا
16 بهمن 92 0:36
واییییییییییییییییییییییییییییییییی خاله ممنون. چشم. می
الهه
پاسخ
نمیدونم چرا یهو بقیه متن پاک شد.
نینا
19 بهمن 92 19:24
یاد بده تا ما هم درست کنیم عزیزم.ببوووسسس
الهه
پاسخ
فدات بشم من که زیاد وقت نمیکنم بیام توضیح بدم فتوشاب بلدی؟ اموزشش توی وب هست خیلی تمیز و باحال