تولد 20 ماهگی قند عسلم
سلام به قند عسلم
20 ماهگیت مبارک نفسم الهی هزار ساله بشی
خیلی خوشحالم که پسری گلی مثل تو دارم خیلی ماهی. دوستدارم
میخواستم تولد 20 ماهگیت یه جشن کوجیک بگیرم و خودم کیک درست کنم ولی متاسفانه نشد
4 شنبه برای چکاب بعد از عملت رفتیم اهواز و قبلش برات توضیح دادم که چی میشه و شما هم خیلی بامزه تکرار میکردی و کلی خندیدیم ولی تا دکتر رو دیدی گریه کردی و برعکس موقع رفتن باهاش بای بای میکردی
بعدش توی ماشین پیش اقاجون خوابیدی و من و بابایی و مامی رفتیم خرید که 2تا کتاب و یه بلوز و شلوار برات خریدیم که با کتابات خیلی ذوق کردی و همش دوستداری برات بخونمشون. فدای بشم جیگرم
دیروز با خاله و دخترش رفتیم پارک هرکی رو میبینی بهش سلام میکنی بعدش رفتیم خونه مادربزرگم و بعد با اقاجون اینا میخواستیم بریم خونشون که توی ماشین چرت میزدی و دیگه برگشتیم خونه
امروز هم چون هوا خوب بود و بابایی هم اماده بود همه موکتها و قالیها رو بردیم خونه اقاجون تا بشوریمشون. نمیخواستم بدمشون قالیشویی چون رنگشون روشنه خوب تمیز نمیشن
شما یه 2 ساعتی با آقاجون رفتی بیرون و بعد از نهار هم خوابیدی. ما که خیلی هلاک شدیم ولی عالی شدن
الانم من و بابایی برگشتیم خونه اون رفت سری به باباش اینا بزنه منم زودی اومدم اینجا تا هم اپ کنم( یه سری نوشتم که پرید مجبور شدم دوباره بنویسم) هم برای ارشد ازاد به سرچی کنم برم شاید شرکت کردم.
الان بهم زنگ زدی گفتی برات کتاب بیارم عشق منی
مجبوریم امشب اونجا بخوابیم ولی بابایی میمونه.
تازه باید فردا تنهایی برگردم خونه رو تمیز کنم تا بعد فرش کنیم
خیلی خیلی شیرینی عزیزم دایی صداتو ضبط کرده گذاشته توی what`s up که کلی مردم صفا کردن هر کلمه بهت میگه حتی خیلی سخت تکرار میکنی و یه چیزی تحویل میدی
الانم دیگه باید برم الان دایی میاد دنبالم و اگه بشه یه جعبه شیرینی بخرم چون خیلی خوشحالم واسه وجود تو
خدا همیشه حافظت باشه آرمینم