آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

گردش+ کلوچه

1392/10/22 17:13
نویسنده : الهه
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر شیطون و بازیگوشمچشمک

روز پنجشنبه صبح 19 دی مامی مانتویی که برام دوخته بود رو آورد و خودش هم زحمت دکمه هاشو کشید ( من حوصله ندارم خرابش میکنمنیشخند) واسه شما هم یه دستکش خیلی خوشگل آورد که هردومون سوپرایز شدیم. مرسی مامی خوشگلمماچ میخواست زودی بره که نزاشتیمشاز خود راضی 

از روز قبل مقدار خیلی کمی جوجه داشتیم چند تا سینه مرغ و ماهی هم شنیسل کردم که واقعا خوشمزه شده بودنخوشمزه هنوز اماه نبودن که شما سفره رو پهن کردی و خودت نشستی و به مامی هم اصرار میکردی بشینه و بخورهخنده منم تند تند کارا رو انجام دادم و بابایی هم اومد و با هم غذا خوردیمخوشمزه

عصری هم مامی رفت و ما هم رفتیم خونه باباجون و شام اونجا بودیم. اونجا فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنن رو دیدیم که خیلی زیبا بود و از بازی بازیگراش مخصوصا مریلا زارعی و شهاب حسینی خیلی خوشم اومد ولی موضوع فیلمش نگرانم کرد و بیشتر از همیشه باید مواظبت باشم. خدایا خودت مواظب پسرم باش.

وقتی برگشتیم شیرتو خوردی خوابیدی من و بابایی هم کلی حرف زدیم و ارومم بودیم. بعدش لالاچشمک

              

روز جمعه  20 دیماه هم با اینکه هوا خیلی سرد بود و تا نزدیکای ظهر هم مه بود با آقاجون اینا رفتیم بیرون و آتیش روشن کردیم جیگرم تو هم در جمع کردن هیزم کمک میکردیبغل

خیلی خیلی لذت بردی ما هم از آرامش تو اروم و خوشحال بودیم. همش قدم میزدی و میخندیدیقلب

    

بعد از نهار یه خورده نم نم بارون زد که ما رفتیم توی ماشین ولی زودی تموم شد مژه

آقاجون هم بخاطر تو بردمون جایی که بره ها و سگ رو حتما ببینی. وای که چقدر از دیدنشون ذوق زده شدیخوشمزه با اینکه توی ماشین خواب بودی ولی تا بهت گفتم هاپو بیدار شدی و نگاهش میکردی و ذوق میزدی .الهی فدات بشمقلب بابایی میگفت یه بره نخریم بیارمش خونهخندهابرو

              

وقتی برگشتیم رفتیم حمام و شام خوردیم. بابایی تنها رفت خونه باباجون که زنگ زد گفت خاله اش که تازه بچشون بدنیا اومد اومدن اونجا و ما هم رفتیم تا نینی رو ببینیم. کریر ات رو هم موقتا دادیم به نینیمژه

نینی خواب بود و شما همش میخواستی بیدارش کنیخنده همش نگاش میکردی و میگفتی نینیلبخند

دیروز هم بارون بود و ما فقط رفتیم زیره و مایه خمیر برای کلوچه خریدیم برگشتیم وقتی از مغازه شیر فروشی رد شدیم همش میگفتی شیر شیر بهت گقتم شیر بخریم با سر جواب دادی اره منم بخاطر شما شیر خریدم که خیلی هم دوستداری و داره کم کم جای شیر منو میگیرهمژه

مامی هم ظهری اومد و کلوچه درست کردیم که با یه پسر شیطون واقعا سخت بودابرو خیلی اذیت کردی و همش میخواستی ارد رو بریزی یا هرچی دم دستت بود مینداختی توی ظرف ارد که مامی مشغول بودمتفکر خیلی عصبی شدم از دستت ولی کو گوش شنوانگران بالاخره سینی فر رو میخواستی بندازیش که خورد به پاتو خیلی دردت گرفت و گریه کردی ولی دیگه شیر خوردی خوابیدیابله

من و مامی هم خیلی خسته شدیم و خیلی زیاد بودن و تا شب طول کشید و شام هم کتلت درست کردم و دایی بزرگه اومد و بعدش رفتنلبخند ولی خوشمزه شدنخوشمزه بابایی هم با پسر عمه اش رفت بیرون و عینکش که شکسته بود رو عوض کرد.

خیلی خوشحال بودی مهمون داریم و همش بلند بلند میخندیدی و جلب توجه و شیرین کاری میکردی البته با کفگیر هم از پشت سر مامی رو محکم زدی متفکر کلا جو گرفته بودت.

       

به مامی میگی پول اونم بهت داده بعد میگی کاکو یعنی کاکائو یا شیر کاکائو دقیق میدونی پول چیه؟عینک

بهت میگم بابایی رفته سرکار میگی کار پول خنده هر موقع میخواد بره سرکار بهش میگی پول و باهاش بای بای میکنیمژه یعنی برو پول بیارقهقهه

هرچی میگیم زود تکرارش میکنی بهت میگم طوطی میگی طوطیخنثی یا داری خرابکاری میکنی میگم آرمین! شما هم به همون شکل میگی آرمینخندهمتفکر

آرمینم خیلی خیلی شیرین شدی .دوستدارم خیلی زیاد. بهت میگم مامان رو چقدر دوستداری دستاتو باز میکنیبغل نفسمیقلب

     

 

چند روز که اسهال داری وتا از دندونای بالا و یکی از پایین دراومدن و یکی دیگشون هم میخواد دربیاد.البته هنوز خیلی کوچیکنتشویق 

پسر گلم نماز هم بلدی بخونیاز خود راضی تا بهت میگم نماز بخون یا منو میبینی شما هم سجده میکنی و قنوت هم بلدیمژه هرکاری میکنم نتونستم یه عکس ازت بندازم .عزیزم آروم نماز بخون که مامان بتونه عکس بگیرهچشمک

عزیزم هنوز هم عاشق کتابی و تا کمد اسباب بازیهاتو باز میکنم میگی تاب تاب یعنی کتاب اکثر اوقات انتخابت کتابه الهی دورت بگردمماچ لوگوهاتم خیلی دوستداری و دیگه خودت میتونی بزاریشون روی هم البته نه خیلیمژه

امروز تولد دایی و رفتیم بیرون و براش یه اسپری خریدیم و برای شما هم 5 تا کتاب و یه سی دیخوشمزه

     

تولدت مبارک داداش جونم. دوستدارم. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشیهوراقلب

قرار بود شب بریم اونجا ولی احتمال زیاد نمیریم چون دایی سرکارهناراحت

دوستای گلم بنظرتون چه کاری باید بکنیم که بچه ازمون حرف شنویی داشته باشه؟سوال

بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان امیرعطا
24 دی 92 1:24
واییییییییییییییییییییییی آرمین جون خاله خوش به حلتون شما چقدر زیاد میرین گردش..... ما که تو زمستون مثل این خرس ها هستیم.. همش تو خونه.. جونم کتاباتم مبرکت باشه. ایشالله 1 روزی دانشمند شی عزیزم.
الهه
پاسخ
اگه خانوادم نباشن ما هم خونه نشین میشیم چون هم وسیله ناریم هم همسری کلا بیحاله. اینجا بهترین فصل الانه البته بیشتر اسفند هوا عالیهههههههههه ما گرمامون خیلی زیاده مرسی خاله جونم
مامان امیرعطا
24 دی 92 1:25
والا منم بعضی وقتها واقعا هنگمی کنم....... واقعا چه باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کلا مادر بودن خیلی سختهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
الهه
پاسخ
خیلی
مامان نفس
25 دی 92 0:12
آرمین جوونم همیشه به گردش خاله جووووووووووون چه کتابای نانازی داری خاله ، ایشاا... بزرگ بشی بتونی همه رو بخونی
الهه
پاسخ
مرسی خاله جونی انشالا
مامان امیرعطا
25 دی 92 0:27
خدا براتون حفظشون کنه. به ما هم سر بزنین.
الهه
پاسخ
مرسی عزیزم چشم حتما
زهرا مامان آرمین
25 دی 92 17:02
سلام.ماشالله به این پسر ناز.کتابات مبارک عزیزم.من شمارو لینک کردم خوشحال میشم به ماهم سر بزنین.مرسی
الهه
پاسخ
سلام خوش اومدید قربانتمرسی منم لینک میکنم
زهرامامان آرمین
30 دی 92 8:34
ای خدا تموم کارای پسر نازت مثل آرمین منه.آرمینم دقیقا همین کارارو انجام میده.
زهرا مامان آرمین
1 بهمن 92 16:35
سلام عزیزم.کوشی نیستی.دیگه پست نمیزاری.دلمون تنگیده واستون
مامان امیرعطا
6 بهمن 92 0:12
سلام الهه جون خوبین؟ آرمین جونم خوبه؟؟ حالتون خوبه ؟؟؟ چرا آپ نمیکنین.... دلتنگتونیم..
الهه
پاسخ
خاله
8 بهمن 92 18:28
خدا حفظش کنه وب دختری آپه بدو بیاااااااااااااااااااااااااا
مامان امیرعطا
9 بهمن 92 13:48
کجایین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کوثری
11 بهمن 92 13:32
طراحی و چاپ تقویم سال1393 با عکس اختصاصی کودک شما طراحی و چاپ انواع تگ هفت سین کارت طراحی و چاپ پستال های عید نوروز با عکس کودک طراحی و چاپ انواع تم های تولد با طراحی های متفاوت طراحی انواع کلیپ های تولد و جشن ها و مراسم کوچولوهای گلتون و همچنین تهیه کیت های تندیس دست و پای کودک خدمتی جدید از تم پارتی
مامان امیرعطا
12 بهمن 92 17:01
کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهه
پاسخ
ببخشید دوست خوبم حتما زودی پست میزارم ممنونم که بیادم بودی خیلی خوشحال شذم
نیکی
12 بهمن 92 19:42
الهه جون کجایی؟؟؟؟