آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

از شیر گرفتن آرمین جون

1392/12/5 15:52
نویسنده : الهه
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرم شیرینم قند عسلمقلب

روز 27 بهمن ماه عصری مامان بزرگم زنگ زد و مامی جونم خونشون بود و اصرار کرد که بریم خونشون و ما هم لباس پوشیدیم و رفتیم. بعد از شام برگشتیم خونه بابایی چیزی نخورده بود تخم مرغ درست کردو شما هم که خیلی دوستداری باهاش خوردی و دیگه شیر منو نخواستی و خیلی اروم لالا کردیماچ من و بابایی متعجب بودیم ولی خوب دیگه سیر بودیبغل مدتی که فقط موقع خواب شیرمو بهت میدادم که اونم از این تاریخ قطع شد.غذا خوردنت خیلی خوب شده و شیر محلی و شیر کاکائو هم که خیلی زیاد میخوری خداروشکرمژه

شبهای دیگه کمی بهانه میگرفتی ولی مشغولت میکردم و میخوابیدی فقط شب چهارم چون قرار بود عمه ام بیاد شما هم در هنگام برگشت از خونه مامی خوابت برد دوباره برگشتیم اونجا که دوباره مجبور نشیم صبح بیاییم که اون شب بیقرار شدی چون ظهرش نخوابیده بودی شب زود خوابیدی و ساعت حدود 12 بود که بیدار شدی و هیچی نمیگفتی ولی با نگاهت میدونستم دلت هواشو کرده زنگ زدیم با بابایی حرف زدی و مامی برات کتاب خوند و مشغولت کردیم تا خوابت برد عزیزم خیلی خیلی صبور و آرومی دوستدارم نفسمقلب

بهانه گیر و زود رنج شدی و همش دلت میخواد بغلت کنم و منم مثل همیشه حتی بیشتر مواظبتم و بغلت میکنم و بوست میکنم و روز جمعه 2 اسفندم بردمت پارک که خیلی حال نکردی . خیلی خوشگل میگی بغل بغل و دستاتو باز میکنی تا بغلت کنم. اصلا دوستنداری برم توی آشپزخونه و مشغول کاری بشم یا قاطعیت میگی نه منم میگم چشمبغل

کلا خیلی از این روشی که استفاده کردم راضی ام یواش یواش بدون اذیت کردنت یا روشهای بیرحمانه ای که اطرافیان بهم توصیه میکردن از شیر گرفتمت و خداروشکر خیلی اذیت نشدی. خیلی نگرانت بودم ولی مرحله سخت تموم شد.عزیزمیماچ

آرمینم همه دنیای منی ازم که فاصله میگیری احساس میکنم دارم میمیرم و نفسم بالا نمیاد.خدا حافظت باشه عزیزمماچ

روز پنجشنبه 1 اسفند با دختر عمه ام کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت و عصرش هم اول منو و بابایی رفتیم بیرون که بابایی میخواست واسه تولدم گوشی بخره که نگاهی کردیم و فعلا منصرف شدیم تا بعدا.یه گوشی خوب میخوام و فعلا بودجه نیست و نمیخوام به بابایی فشار بیادمژه

شام هم چون سالگرد ازدواجمون بود سه تایی رفتیم رستوران سنتی البته قبلش رفتیم خرید و من 2 تا شلوارو کفش و بابایی هم کفش و شلوار خریدعینک خیلی خیلی بهمون خوش گذشت بعدش کنار رستوران پارک بود و شما سوار ماشین کرایه ای شدیو کلی کیف کردیخوشمزه

بابایی میخواست برام گل بخره که من نگذاشتمشنیشخند کلا روز خیلی خیلی خوبی بودلبخند

امروز هم با هم رفتیم بیرون و شما از ماشین اقاجون پیاده نشدی و همش میگفتی نه اونا هم بردنت با خودشونزبان 2 ساعت بعد مامی زنگ زد و گفت نمیخوابه و فک کنم تو رو میخواد متفکر

منم الان از فرصت استفاده کردم تا وبلاگتو آپ کنم. نیشخند

خاطرات روز تولدم هم پست بعدی انشالا مینویسممژه

عزیز دلم روز به روز داری شیرین تر میشی و دل همون رو بردیماچ خیلی ناراحتم که کچلت کردم ولی خوب دیگه این آخرین باری که این کار رو میکنم و یه بار اشکالی نداره هرچند که خیلیا میگن خوبهگاوچران

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نی نی شیطون
5 اسفند 92 16:49
سلام از مطلبتون بسیار لذت بردم خوشحال میشم به نی نی شیطون من هم سری بزنید __________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-' ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____)
نینا
5 اسفند 92 18:13
الهه
پاسخ
چرا نارحتی نینا جونم
مامان امیرعطا
7 اسفند 92 0:50
سلام. وای چقدر کارهای مهم مهم ......... مبارک باشه. چه خوب که راحت شدین و این مرحله سختو گذروندین. سالگرد ازدواجتون هم مبارک. ایشالله همیشه کنار هم شاد و خوشبخت باشین. نگران موهاش نباش عزیزم..زودی بلند میشن و خیلی هم عالی میشنن. راستی الهه جون چطور کم کردی شیرشو؟؟ عطا بدجور وابسسته شده و چیزی هم نمونده.. کمک فکری نیاز دارم
الهه
پاسخ
مرسی عزیزم انشالا از 1 یا 2 ماه جلوتر وعده هاشو کم کن نزار الکی درخواست کنه مثلا دم به دم بیاد سراغت یواش یواش عادت میکنه. هرچی بزرگتر میشن وابستگیشون بیشتر میشه انشالا که راحت و اسون این مرحله رو پشت سر بزاره
ژاله مامان آیدا
11 اسفند 92 9:48
هزار ماشااله به آرمین خوشتیپ و خوشگل
الهه
پاسخ
مرسییییییییییییی
آتــریـسـا جـون
12 اسفند 92 1:19
ای جان آرمین جون عزیزم چقدر نازی تو خیلی خوبه که آرمین جون زیاد اذیت نشد سالگرد ازدواجتون رو هم تبریک میگم خب خدارو شکر که حسابی بهتون خوش گذشت امیدوارم همیشه خوش باشین
الهه
پاسخ
فدات عزیزم اره ولی هنوز هواشو میکنه که مجبورم زود موضوع رو عوض کنم مرسی دوست خوبم