آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

سال 1393

سال نو مبارک عزیز دلم امیدوارم سالی خوبی رو پیش رو داشته باشیم و خیلی خوشحالم که داری بزرگتر میشی الهی خدای مهربون همیشه یاورت باشه دوستای گلم برای شما هم آرزوی سلامتی و شادی میکنم. خوش باشید عیدی واست ست حیوانات اهلی رو خریدم که خیلی خیلی دوستشون داری و همش مشغول بازی باهاشونی  بابایی هم یه تراول 50 تومنی عیدی داد واسه هردومون میدونم بیشتر نداره وگرنه دریغ نمیکرد. دست گلش درد نکنه انشالا سال جدید اوضاع مالیمون روبراه بشه الهی آمین اینم از تقویم تک برگ که واسه هدیه درست کردم ...
2 فروردين 1393

اخرین روزهای 92

سلام به پسر مهربونم و دوستای خوبم بازم دیر اومدم   اصلا جور نمیشه بیام روزهای اخر خیلی خیلی سرم شلوغ بود. 16 اسفند بازم رفتیم بیرون و بابایی هم اومد و خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو عزیزم. فقط گوشی مامی جون رو از توی جیبم افتاد توی آب که خیلی ترسیدم بسوزه که خداروشکر مشگلی پیش نیومد اونجا واسه خودت آزاد بودی و قدم میزدی و حیونا رو نگاه میکردی و با دختر عمه من آب بازی کردید که هردوتون خیلی خوشحال بودید و همدیگرو خیس میکردید وقتی میدیدی با دستای کوچیکت نمیتونی خوب خیسش کنی دستاتو مشت میکردی تا آبو برداری بریزی روش  عزیز دلمی از ذوق همش جیغ میکشیدی خدارو شکر چند تا مشتری داشتم واسه تقویم خسته شدم ولی اخر کار خیلی خو...
2 فروردين 1393

جمعه 9 اسفند

سلام به جیگر مامان  آرمین هرچقدر بغلت کنم و فشارت بدم و بوست کنم سیر نمیشم خیلی خوشمزه ای بهت میگم میخوام بخورمت میگی نهههههههههههه هرچی بهت میدم که بخوری با لبخند و ناز و عشوه میگی مرسی  فدات بشم روز جمعه بدون بابایی با آقاجون اینا و عمه من رفتیم بیرون و خیلی خیلی خوش گذشت جای بابایی واقعا خالی بود. با دختر عمه قدم میزدیو بازی میکردی به منم میگفتی بیا و بعد میگفتی عکس دستاتم مثل عکس گرفتن نشون میدی             چون بابایی نبود یه کم بی حوصله بودم ولی چون شما خیلی ذوق میکردی منم خوشحال بودم برای خوشحالی و شادی تو بعد از نهار رفتیم کنار یه چاه که ابش واقعا گرم و خوب بود کلا هوا عالیییییی...
12 اسفند 1392

از شیر گرفتن آرمین جون

سلام جیگرم شیرینم قند عسلم روز 27 بهمن ماه عصری مامان بزرگم زنگ زد و مامی جونم خونشون بود و اصرار کرد که بریم خونشون و ما هم لباس پوشیدیم و رفتیم. بعد از شام برگشتیم خونه بابایی چیزی نخورده بود تخم مرغ درست کردو شما هم که خیلی دوستداری باهاش خوردی و دیگه شیر منو نخواستی و خیلی اروم لالا کردی  من و بابایی متعجب بودیم ولی خوب دیگه سیر بودی  مدتی که فقط موقع خواب شیرمو بهت میدادم که اونم از این تاریخ قطع شد.غذا خوردنت خیلی خوب شده و شیر محلی و شیر کاکائو هم که خیلی زیاد میخوری خداروشکر شبهای دیگه کمی بهانه میگرفتی ولی مشغولت میکردم و میخوابیدی فقط شب چهارم چون قرار بود عمه ام بیاد شما هم در هنگام برگشت از خونه مامی خوابت برد دوب...
5 اسفند 1392

ولنتاین 2014

سلام به عشق مامان  برای ولنتاین من یه کارت تبریک با عکس 3 نفرمون درست کردم برای مامی جون هم یه کارت درست کردم که عکس من و شما با دایی ها روش بود خیلی خوشجل شد عصر پنجشنبه با هم رفتیم چاپشون کردیم بعد توی مسیر آقاجون رو دیدیم که با اون رفتید پیش ماشین منم رفتم زودی عکساتو گرفتم اومدیم خونه  کارت مامی رو هم بهش دادم روز جمعه هم شما با آقاجون و مامی رفتی گردش که با بچه ها دوستشون بازی کردی و خیلی خیلی بهت خوش گذشت. من و بابایی هم آشپزخونه رو تمیز کردیم.خیلی خسته شدم کارای کامپیوتریم و تقویمت هنوز مونده و شما نمیزاری من به کارام برسم .الان تا خوابیدی اومدم اپ کنم و زودی برم. ببخش که مختصر توضیح دادم. هرچی از شی...
26 بهمن 1392

کچل شدن برای اولین بار

سلام به شکلات مامان. عزیزم 19 بهمن که شبش خونه آقاجون اینا خوابیدیم صبح من میخواستم بیام خونمون رو تمیز کنم که مامی بردت حمام همش اصرار داشتن که موهاتو با موزر(درست نوشتم ) کوتاه کنن که منم قبول کردم ولی با شونه درشت دوستنداشتم موهای خوشگلت رو کوتاه کنم ولی خوب اینجوری دیگه واسه عید خیلی خوب و خوشگل بلند میشن وقتی بابایی فهمید ناراحت شد  دیگه ببخشید پسرم کچل شدی ولی بنظر من هنوزم خوشگل و نازی این روزا تا چیزی بهت میدیم در جواب میگی مرسی    خیلی خیلی باحال میگی که هرکی میشنوه میخواد قورتت بده  دیشب با بابایی رفتیم خرید و وقتی برات پوشک خریدیم و طرف رسید پول رو داد به بابایی شما که بغلش بودی گرفتیش...
21 بهمن 1392

تولد 20 ماهگی قند عسلم

سلام به قند عسلم 20 ماهگیت مبارک نفسم الهی هزار ساله بشی خیلی خوشحالم که پسری گلی مثل تو دارم خیلی ماهی. دوستدارم میخواستم تولد 20 ماهگیت یه جشن کوجیک بگیرم و خودم کیک درست کنم ولی متاسفانه نشد 4 شنبه برای چکاب بعد از عملت رفتیم اهواز و قبلش برات توضیح دادم که چی میشه و شما هم خیلی بامزه تکرار میکردی و کلی خندیدیم  ولی تا دکتر رو دیدی گریه کردی و برعکس موقع رفتن باهاش بای بای میکردی بعدش توی ماشین پیش اقاجون خوابیدی و من و بابایی و مامی رفتیم خرید که 2تا کتاب و یه بلوز و شلوار برات خریدیم که با کتابات خیلی ذوق کردی و همش دوستداری برات بخونمشون. فدای بشم جیگرم دیروز با خاله و دخترش رفتیم پارک   هرکی رو میبی...
18 بهمن 1392

اومدیم

سلام به همه دوستای خوبم سلام به قند عسلم بابت تاخیرم معذرت میخوام  واقعا نمیرسم آپ کنم خیلی هم دلم برای تک تکتون تنگ شد. دوستتون دارم دوست جونی هام این مدتی که نبودم همش بهتون فک میکردم که خوبید؟ چی نوشتید؟ چه خبرا؟ و.... حالا مثلا کجا بودم  خونه امسال میخوام تقویم آرمین رو خودم درست کنم همش درحال تمرینم خیلی هم پیشرفت کردم  تازه میخوام برای بیرون هم درست کنم  خاله ام و مامانم مشوق ام هستن ولی خودمم خیلی علاقه دارم خیلی لذت میبرم وقتی کار میکنم ولی این وروجک خوشمزه مگه میزاره   دوستهای خوبم شما هم اگه دوستداشتید براتون درست میکنم بعد خودتون چاپش کنید خیلی باحاله. عشقولی هم هست برای کسانی که بچه ندارن ...
13 بهمن 1392