آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

گردش+ کلوچه

سلام به پسر شیطون و بازیگوشم روز پنجشنبه صبح 19 دی مامی مانتویی که برام دوخته بود رو آورد و خودش هم زحمت دکمه هاشو کشید ( من حوصله ندارم خرابش میکنم ) واسه شما هم یه دستکش خیلی خوشگل آورد که هردومون سوپرایز شدیم. مرسی مامی خوشگلم  میخواست زودی بره که نزاشتیمش   از روز قبل مقدار خیلی کمی جوجه داشتیم چند تا سینه مرغ و ماهی هم شنیسل کردم که واقعا خوشمزه شده بودن  هنوز اماه نبودن که شما سفره رو پهن کردی و خودت نشستی و به مامی هم اصرار میکردی بشینه و بخوره  منم تند تند کارا رو انجام دادم و بابایی هم اومد و با هم غذا خوردیم عصری هم مامی رفت و ما هم رفتیم خونه باباجون و شام اونجا بودیم. اونجا فیلم هیس دخترها فریاد ن...
22 دی 1392

اهههههههههههههه

اه از دست نینی وبلاگ چند روز پیش پست جدید گذاشتم کلی نوشتم بعد نینی وبلاگ از شانس بد من میخواست آپدیت بشه وقتی وبلاگ رو توی اسامی وبلاگهای بروز شده دیدم خوشحال شدم که مشگلی نیست ولی الان که اومدم میبینم که پست جدید نیست من نمیتونم دوباره بنویسم اخه این جه وضعی  نمیشد یه بک ازش داشته باشی  ...
18 دی 1392

اصلاح سر گل پسری برای دومین بار

سلام گلم روز 1 دی نینی عموی بابایی بدنیا اومد مبارک باشه. همش میگی نینی فک کنم دوستداری ببینیش  البته به همه بچه ها میگی نینی یا baby . یه روز توی فروشگاه به یه دختر 5 ساله میگفتی نینی و همش صداش میکردی اونم این شکلی بود هی میگفت من نینی نیستم و به مامانش میگفت چرا به من میگه نینی! ولی تو باز تکرار میکردی  کلی خندیدم بهتون روز 2 دی که اربعین بود بعد از نهار با آقاجون اینا رفتیم یه دوری زدیم که بازم بابایی نیومد  ولی به تو خیلی خوش گذشت مثل همیشه خیلی ذوق زده شدی که سگ و مرغ و خروس و بره دیدی روز 3 دی هم رفتیم خونه همکار بابایی که پاش شکسته بود توی تصادف سری زدیم. روز 4 دی هم اقاجون اینا اومدن...
10 دی 1392

یلدای 92

سلام به قند عسل مامان عزیزم دیروز صبح بابایی و دوستش که میخواستن برن دنبال کارای ماشین ما رو هم به مطب دکتر رسوندن و رفتن. اقای دکتر برای مامانی دارو و آمپول تجویز کرد و یه بسته هم زینک و مولتی ویتامین خریدیم بعد خامه از قنادی و چندتا چیز از عطاری خریدیم و برگشتیم خونه.سریع املت درست کردم و خوردیم البته تو زیاد نخوردی بعد شروع کردم به درست کردن نون خامه ای برای اولین بار بود ولی مزشون خیلی خوب شد تنها اشکالشون یکی رنگشون بود که توی دستورش هیچی نگفته بود و یکی اندازشون کوچولو بود. قیف مخصوص رو هم نداشتم ولی درکل خوشمزه بودن            موقع درست کردنشون چندبار تلفن ...
1 دی 1392

یلدا

عمرتون صد شب یلدا دلتون قدر یه دنیا توی این شبهای سرما یادتون همیشه با ما دل خوش باشه نصیبت غم بمونه واسه فردا دوستای گلم یلدا مبارک                 ...
30 آذر 1392

تصادف بابایی

آرمینم اینروزا اصلا حالم خوب نیست. روز سه شنبه 26 آذر بابایی تا دیروقت سرکار بود بعد دلش برای یکی از همکارای خانمش که خونش توی روستا بوده میسوزه و با یکی از همکارای دیگش میرن تا ببرنش خونشون  پیش خودش میخواسته ثواب کنه. اخه مگه ما ماشین داریم  انروز هوا خیلی سرد بود و ماشین باباش رو برده بود. جادشو بلد نبود و مثل همیشه با سرعت زیاد حرکت میکرده که برگشتنی تصادف میکنه و خدا بهمون رحم کرد. اگه کمربند نبسته بود شاید... اون همکارش کمربند نبسته بوده و پاش شکست. ولی خدا رو هزار بار شکر کلا خسارت جانی نداشته ولی ماشین داغون شده. وقتی فهمیدم خیلی ترسیدمو و همش دعا میکردم سالم باشه نفهمیدم چی بوشیدمو رفتیم که با باباجون بریم پیش بابایی ک...
28 آذر 1392

18 ماهگی آرمین جونی و تولد بابایی

سلام به عزیز دلم ببخش دیر آپ کردم هفته گذشته تولد 18 ماهگیت بود و من خیلی خیلی خوشحال بودم. مبارک باشه انشالا تولد 100 سالگیت تولد بابایی هم بود. تولدش مبارک باشه. روز تولد بابایی صبح(یک شنبه) با هم رفتیم شیرینی خریدیم. خیلی فکر کردم خواستم خودم کیک درست کنم ولی نتونستم و خامه هم نداشتیم. بعد رفتیم کتابفروشی و 2 تا کتاب برای شما پسر ماهم خریدم  ( من بلدم حمام کنم و تاتی کوچولو باهوشه خودش لباس میپوشه) خیلی ذوق زده شدی بعد یه بلوز هم برای جیگرم و یه سفید کننده دندان برای بابایی که خیلی بهش نیاز داشت خریدم و برگشتیم خونه  ( امسال هم بودجه نبود هم حالم خوب نبود برای بابایی هدیه خوبی نخریدم ولی با همین ه...
24 آذر 1392