اصلاح سر گل پسری برای دومین بار
سلام گلم
روز 1 دی نینی عموی بابایی بدنیا اومد مبارک باشه. همش میگی نینی فک کنم دوستداری ببینیش البته به همه بچه ها میگی نینی یا baby . یه روز توی فروشگاه به یه دختر 5 ساله میگفتی نینی و همش صداش میکردی اونم این شکلی بودهی میگفت من نینی نیستم و به مامانش میگفت چرا به من میگه نینی! ولی تو باز تکرار میکردی کلی خندیدم بهتون
روز 2 دی که اربعین بود بعد از نهار با آقاجون اینا رفتیم یه دوری زدیم که بازم بابایی نیومد ولی به تو خیلی خوش گذشت مثل همیشه خیلی ذوق زده شدی که سگ و مرغ و خروس و بره دیدی
روز 3 دی هم رفتیم خونه همکار بابایی که پاش شکسته بود توی تصادف سری زدیم.
روز 4 دی هم اقاجون اینا اومدن دنبالت من هم رفتم خرید بعد زودی اومدم پیشت و تا غروبی اونجا بودیم هرجی مامی اصرار کرد شام نخوردیم فک کردم با بابایی بریم رستوران ( یه فست فود و رستوران شیکی تازگیا نزدیک خونمون افتتاح شده) دایی رسوندمون خونه ولی بابایی شام واسه خودش گرفته بود و خورده بود (البته نه از اونجا) بعد من و دایی رفتیم چند تا سمبوسه واسه خودمون و سیب زمینی واسه شما خریدیم آوردیم خونه باهم خوردیم
روز 5 دی پنجشنبه برای دومین بار موهاتو اصلاح کردی.
یهو تصمیم گرفتم برای اولین بار آش جو درست کنم یه سرچی کردم بعد دست به کار شدم حبوبات و جو و برنج رو خیس کردم گوشت از فریزر دراوردم بعد با هم رفتیم سبزی بخریم (مقداری جعفری هم خریدم برای پاکسازی). سر راه رفتیم ارایشگاه سوال کنم کی بیارمت واسه اصلاح که گفت الان بهترین موقعست چون خلوته و راحت میشه واسه شما وقت گذاشت که احیانا بدقلقی نکنی
اولین بار که اصلاح کردی 17 خرداد امسال بود که خیلی خیلی گریه کردی یه بار هم مامی کمی موهاتو کوتاه کرد هم اذیت شدی. خیلی نگران بودم میتونیم بدون سرو صدا و راحت اصلاح کنی یا نه؟
خونه خیلی کار داشتم و نهار آماده نبود ولی دلم هم میخواست موهاتو کوتاه کنم از یه طرف تنها هم بودم بابایی سرکار بود به دایی هم که زنگ زدیم خواب بود
مامان الهه است دیگه باید انجام بده
زودی اومدیم خونه گوشت رو گذاشتم توی چند کاره برقی و خیالم راحت بودو لباساتو عوض کردم و دوربین به دست رفتیم آرایشگاه دو تا مشتری امده بود که گفت شما برید یه نیم ساعت دیگه زنگ میزنم بیاید دیگه نرفتیم خونه رفتیم آتلیه نزدیک خونمون یه سری به دوستم بزنم .نزاشتی حرف بزنیم همش میگفتی بیا با من بازی کن
وقتی رفتیم آرایشگاه اولش شاد و خندون بودی و با موزیک میرقصدی ولی تا قیچی رو دیدی اخم کردی از پیشبند هم اصلا خوشت نیومد که مجبور شدیم استفاده نکنیم. انقده باهات حرف زدیم و زنگ تفریح گذاشتیم تا بالاخره اصلاح کردی البته بغل گوشاتو که زد چون گرفته بودمت گریه کردی ولی در کل بعد نبوداز دکوراسیونش چند تا سنگ رنگی هم بعنوان اشانتیون برداشته بودی که بهت داداشون دستشون درد نکنه اگه آشنا نبودن و با خوش رویی کمک نمیکردن نمیشد اصلاحت کرد
بابایی رفته بود خونه و دیده بود نیستیم بهمون زنگ زد ما هم زودی برگشتیم خونه که گرسنه ات بود تا شیر خوردی خوابیدی
بابایی هم لالا کرد منم تند تند پلو و خورش کرفس که گوشت کاملا پخته بود درست کردم بعد سبزی آش رو پاک کردم خیلی خسته شدم از پاک کردن سبزی متنفرم بعد بیدار شدید و سه تایی نهار خوردیم که واقعا خوشمزه شده بود و خیلی خوشحال بودم که تو خیلی دوستداشتی حوصله خورد کردن سبزی ها رو نداشتم با بابایی رفتید خونه باباجون تا با دستگاه خوردشون کنید.لباس که تنت میکردم بهت گفتم عزیزم رفتی اونجا مواظب خودت باش شما هم با لهجه خیلی خیلی شیرین سرتو کج کردی و گفتی باشه میخواستنم قورتت بدم دوباره گفتم آرمین جان مواظب باشی دوباره با لبخند گفتی باشه منم هعی سوال میکردم تو هم میگفتی باشهبغلت کردم و بوسه بارونت کردم. نفسم خیلی شیرینی
لوبیا و نخود و جو و گوشت رو هم خوب پختن وبعد با سبزی قاطی کردم و پیاز و سیر سرخ شده و کشک هم ریختم توش اماده که شد خاموشش کردم تو هم با بابایی حموم کردید منم رفتم آمپول زدم زودی برگشتم. واسه پسر گلم هم یه پاپیت شکل شیر خریدم
وقتی برگشتم تو و بابایی خواب بودید آش رو به سه قسمت تقسیم کردم و تزیین کردم و یه کاسه واسه خونه باباجون اینا بردم. یکیشم سه تایی خوردیم محشر بود بخودم 20میدم
یکیشم واسه مامی اینا که فرداش بهشون دادیم.
شب خیلی خسته بودم چون بابایی هم شب رفته خونه باباش ازش ناراحت شدم و کمی غر زدم اونم فردا باهامون نیومد بیرون البته میگفت چون ناراحتی نمیام. حوصله نداشتم با خوبی ازش درخواست کنم
هوا عالی بود تو هم از لحظه ای که نشستی توی ماشین شروع کردی به رقصیدن با آتیش و بچه های دوست آقاجون که بعدا اومدن پیشمون کلی صفا کردی و من از تماشای تو لذت میبردم. عزیزم خیلی ماهی حرف نداری یه عینک بچگونه هم خودت پیدا کردی
شب به با بابایی رفتیم پیش بابا جون که تنها بود بعد برگشتیم خونه و تا صبح تب شدید داشتی خیلی نگران بودم سرما نخوری ولی خداروشکر خوب شدی سوپ هم برات درست کردم که نخوردی ولی آب پرتقال خوردی. اصرار داری کامل بگی آب پرتقال خیلی هم باحال میگی
شب هم مامی و دایی جون اومدن خونمون که همش میگفتی آقاجون میدونستی نیومده مامی هم عصبی شد گفت بابا ما رو ببین که بالاخره مجبور شد بهش زنگ بزنه
یک شنبه هم عصری با بابایی رفتیم میزی واسه لب تاپ بخریم چند نمونه دیدیم بعد ماهی خریدیم بردیم خونه باباجون. مامان جون هم برگشت و شام درست کردم و خوردیم.
دیروز هم صبح خاله کوچیکم اومد یه سری زد بعد رفت خونه بابابزرگ که چون سرما خوردن ما نرفتیم. عصری رفتم واسه خودم دوتا تاپ و یه شلوار خریدم خیلی دوستشون دارم یه پارچه مانتویی هم واسه خودم و مامی هم خریدم. انقده خوشحال بودم که بابایی هم ذوق زده شد و گفت هر روز برو لباس بخر دایی هم واسم یه عطر خریده خفن یه لوسیون بدن میخوام نمیدونم چه مارکی خوبه؟
شب هم رفتیم خونه آقاجون اینا
امروز هم از صبح درد دارم پری اومده به بابایی گفتم نهار واسمون درست کن که تنبل خوابید خیلی هم ازش دلخور شدم بعد معذرت خواهی کرد. مامی اینا هم خونه بابابزرگ بودن. با هم رفتیم خونه باباجون اینا که اونا هم خواب بودن برگشتیم و تندتند مرغ درست کردم برنج رو هم گذاشتم توی چندکارم اماده بشه.
تو و بابایی رفتید خونه باباجون منم تندتند شروع به نوشتن کردم که نصفه نوشتم که امدید و شیر خوردی و خوابیدی و ما هم کمی عشقولی بودیم و حرف زدیم الان هم تند تند میخوام پست رو تموم کنم تا بیدار نشدی انقده ناز خوابید که دلم میخواد بوست کنم ولی بیدار میشی
دو روزه هم یا گرفتی میگی لب تاب البته یه جوری میگی تب تاب یا یه چیز دیگه ولی مفهوم میرسه میخوای برات برنامه بزاریم و کامل در اختیارت باشه. سیر هم نمیشی
تازگیا اسم دایی کوچیکه رو مخفف میگی که کلی ذوق میکنه وقتی صداش میکنی البته بیشتر بهش میگی دایی جون
عاشق پسته ای و همش میگی پسته خیلی ناز و خوشمزه میگی که دلمون میخواد برات بگیریم
آرمین جونم خیلی دوستدارم. هرچی بگم بازم کمه