آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

تولد

1392/8/24 20:06
نویسنده : الهه
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گلم

پای مامان همچنان درد میکنه و بابایی گفت نشکسته و دیگه دکتر نرفتیممتفکر موقع راه رفتن کمی اذیتم و الان روز به روز بیشتر کبود میشه که قرار فردا بریم دکتر ازش عکس بگیریمخنثی

روز پنجشنبه 16/ 8 تولد دختر خاله من که خاله تو میشه رو توی خونمون گرفتیم که خیلی خیلی عالی شد و خوش گذشتهورا. عزیزم تولد هجده سالگیت مبارکهورا

شب قبلش مامان جون خونمون بود که من ژله خورده شیشه درست کردم که عالی شد .آفرین به مامان خوش ذوق و هنرمندتنیشخند

از خود تعریف نباشه اینم عکسش معلومه محشرهاز خود راضی همه خوششون اومدخوشمزه

                         

چون پام درد میکرد نمیتونستم برم خرید و براش هدیه بخرم به دایی زنگ زدم و خدارو شکر تازه از تهران برگشته بود و مستقیم رفت عطرفروشی و به سلیقه خودش که همیشه عطرای خوش بویی میگیره یه عطر خیلی شیک و ناز خرید و آوردش برام.خرید تلفنی اسانعینک

ظهری همه خاله ها و دختر خاله جمع بودیم و توی اتاق خواب مشغول خوشگل کردن که تو خسته بودی ولی نخوابیدی که بالاخره موقع شلوغی و عکس گرفتن و پذیرایی شما لالا کردی و موقع رفتن مهمونا بیدار شدیمژه

                                     

عصری هم با بابایی رفتید بیرون و من و مامان جون خونه رو مرتب کردیم و بعد آقاجون اومد دنبالش و رفت.

شب هم نزدیک خونمون طبل و شیپور میزدن که بردمت نگاشون کردیم و سینه میزدیلبخندفدات بشم.

 اینم سالاد الویه تولد. کیکشم خیلی خوشگل و خوشمزه بود.    

جمعه هم نهار خونه آقاجون اینا بودیم که مثل همیشه عالی بود و شما کلی توی حیاط بازی کردی و غروبی که برگشتیم با آقاجون و مامان جون رفتی پارک و تعزیه منو بابایی هم خونه خلوت کرده بودیم و بعد منتظرت بودیم تا برگردیقلب

با کلی انرژی اومدی و شام خوردی (ما خورده بودیم) بعد رفتیم خونه باباجون اینا و اونجا همش دست باباجون رو میگرفتی که ببرتت بیرونخنده

با منو بابایی کاری نداشتیزبان بعد خونه و لالاخواب

                                          

امروز صبح هم آقاجون اومد دنبالت و تا برات هندونه بخره اخه خیلی خیلی دوستداریقلب روز جمعه خودت هندونه بزرگی که توی آشپزخونه بود رو میخواستی بلند کنی و چون نمیتونستی میخواستی گریه کنی که مامان جون و دایی زود برات آوردنش و خوردیمخنده عزیز دلمی که مثل مامانت هندونه خوریماچ

قرار بود بعد از نهار با مامان جون بریم روزه سفره حضرت رقیه دعوت بودیم که بابایی تماس گرفت و گفت بریم بیرون که خودش بانک و ... کار داشت و ما هم بریم همراش

مامان بابایی هم اومد باهامون. رفتنی تو خواب بودی و تا رسیدیم بیدار شدی بعدش رفتیم خونه خاله بابایی و اونجا هم کلی صفا کردی و خوش گذشت. یه دوری با بابایی زدیم و شیربرنج و سرشیر و نون خریدیم برگشتیم و شام اونجا بودیم.مامان جون بردت دم در حیاطشون تا تعزیه نشونت بده و بعد برگشتیم خونه و یه چرخی زدیم و اومدیمخوشمزه

الان هم تو و بابایی لالا کردید و من هنوز نخوابیدمابرو خیلی خستم. ولی این چند روز خیلی خوب بوده کاش همیشه اینطوری باشه.لبخند

عزیزکم آرمینم خیلی خیلی ماهی دوستدارمقلببغل

عشقت کلمه نه خیلی بجا و درست و واضح بیانش میکنی و روی حرفت میاستیزبان

میخواستم یادت بدم بگی مامان جون که یه کلمه جدید از خودت ساختی و همش میخوای صدام کنی دیگه مامان کم میگی و میگی مینو  یا منو متفکر 

کلمه ایش هم زیاد استفاده میکنی که معانی متفاوتی میده  بیشتر موقعی استفاده میکنی که درخواستی داری. ولی کلمه این و اون رو درست استفاده میکنی.

وقتی خودت نشستی به که کسی که لازمه و سرپا میگی ایش و دستتو میزنی به زمین که کنار خودتهقلب یعنی بشین کنارم خوشمزهبخورمت که مثل عسل شیرینیماچ دیونتمقلب

 

عشقت اینه بری توی این میز تی وی توی اتاق دایی ها درشو هم میبندی     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ژاله مامان آیدا
19 آبان 92 15:46
سلام مامانی یه وبلاگ درست کردم خوشحال میشم نظرتو بدونم kadonamadi.blogfa.com باشه عزیزم
مامان امیرعطا
19 آبان 92 22:48
جونم آرمین جون.... از قیافت معلومه که حسابی بهت خوش گذشته. الهی که همیشه شاد وسرحال باشی. اره خاله جون.من عاشق بیرون رفتن و شلوغی ام
مامان نفس
21 آبان 92 15:51
سلام مامان آرمین جون ، ممنون که به وب دخملم اومدی و نظر دادی شرمنده دیر اومدم آخه تازه دیدم آرمین جون خیلی دوست دارم ، الهی همیشه لبات پر خنده باشه بازم به ما سر بزن
الهه
پاسخ
سلام خواهش میکنم.دشمنتون شرمنده.هرموقع بیایید خوشحال میشم مرسی انشالا
مامان امیرعطا
21 آبان 92 20:36
عزیزم من هنوز نمیدونم شما هل کجایین؟؟
الهه
پاسخ
چرا؟ من خوزستانی ام
نینا
22 آبان 92 12:27
عزیزم درسا زیاد و سنگین شده.ببخش کم رنگ شدم قول میدم تابستون پررنگ شم.ارمین خیلی بزرگ و ناز شد.از طرف من ببوسش.امیدوارم همیشه حالش خوب باشه.ممنون که خبر دادی برا کامنت گذاری ت وبم.نمیدونم دوباره چه مرگش شده.تو این روزا منم دعا کنید.دعا کن کنکور قبول شم.بااینکه دو سال دیگه دارم.ولیاز حالا دعا کن.
الهه
پاسخ
سلام عزیزم.خوب درس بخون انشالا که موفق میشی.خیلی ماهی بیادت هستیم
ژاله مامان آیدا
25 آبان 92 16:06
مامان آرمین جون قیمت هم گذاشتم قابلتو هم نداره. kadonamadi.blogfa.com
الهه
پاسخ