تولد 1 سالگی
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا آرمین جونم 1 ساله شدی
عزیزم تولدت مبارک باشه الهی هزار ساله بشی
روز 18 خرداد همون ساعتی که متولد شدی من سرکار بودم تو هم با آقاجون و مامان جونی رفته بودی گردش و مهمونی. دقیقا ساعت 1:10 بهت زنگ زدم و تولدت رو تبریک گفتم بابایی هم زنگ زده بود باهات حرف زده بودنفس مامان خیلی خیلی دوستداریم همه زندگی ما هستی
عصری که برگشتم تو هنوز نیامده بودی منم رفتم خونه خودمون بعد با بابایی رفتیم یه بلوز برای خودم خریدیم برای جشن تولد توبعد سریع برگشتیم چون شما دم درب خونمون بودید آقاجون یه جعبه شیرینی خریده بود ولی چون عجله داشتن نیومدن خونه. ما هم شام خوردیم وعکس گرفتیم و کلی باهم رقصیدیم و بازی کردیم و شاد بودیم به مناسبت این روز خاص
چون تا بیست و دوم تا عصر سرکار بودم نمیتونستم برات جشن بگیرم.24 ام هم که انتخابات بود گفتن اون روز نباشه بهتره استرس داشتنتازه باید به خودمم میرسیدم
بالاخره روز 26 خرداد ساعت 6 بعداز ظهر جشن تولدتو گرفتیم
روز قبل گذاشتمت خونه باباجون و با دوستم رفتم خرید و کیک سفارش دادیم بعد اومدم بهت شیر دادم که معلوم بود ازم دلخوری اونجا راحت نبودی ولی متاسفانه رفتم آرایشگاه به بابایی گفتم اگه میتونه بیاد سراغت که خیلی خیلی زود من و بابایی برگشتیم.تو لالا بودی
خیلی کار داشتم و خودم تنها بودم استرس داشتم خیلی، میخواستم همه چی عالی باشه. تا 12 ظهر سرکار بودم بعد زودی اومدم خونه مامان جون تو رو آورد بعد رفت آرایشگاه منم نهار درست کردم و طبقه دیگه ای از ژله چند رنگمو درستیدم و بعد مامان جون اومد با هم نهار خوردیم اون ظرفها رو شست و به خونه دستی کشید تا من بزور تو رو خوابوندم تا عصری سرحال باشی بعد با بابایی 3 تایی خونه رو تزیین کردیم که البته دیوار اصلا همکاری نمیکرد و هیچی بهش نمیچسبید
اصلا از کیک راضی نبودم ولی نمیشد کاری کرد اونی که سفارش داده بودم خیلی خوشگل تر بود تازه تاکید کرده بودم میخوام نارنجی باشه که بنفش شده بود
البته اینا مهم نیست اصل مطلب تو بودی که خوشحال باشی که خیلی بهت خوش گذشت
تو مهمونی عالی بودی فقط طبق معمول حوصله عکس رو نداشتی و همش میخواستی به کیک دست بزنی که بالاخره موفق هم شدی
ژله ای که هولهولی درست کرده بودم خوشمزه شده بود و دوستم زحمت تقسیمشو کشید و به همه رسید کلی زدیمو رقصیدیم و خوش گذشتبه بچه ها هم بادبادک دادم که صفا کنن البته بیشتر کادوهای تو رو میخواستن
مهمونا هم فقط خاله ها و مامان بزرگ من و با خاله و عمه های بابایی بودن که یکی از عمه ها و خاله اش نیومد و خاله کوچیکه من هم نیومد و مامان جونا و جاری و دوست عزیزم م و دخترش. از همشون ممنونم که اومدن
همه رفتن فقط خاله با دخترا منتظر شوهرش بود که اصرار کردم شام موندن.وقتی رفتن رفتیم خونه باباجون و براشون کیک و شیرینی بردیم بعد لالا
عزیزم پسرماهم بازم تولدت مبارکعشق منی
بقیه عکسها در ادامه مطلب
اینا رو روز تولدت بعداز اینکه از سرکار برگشتم برات خریدم.
اینم کیک تولد پسر گلم
فدای اون خنده نازت بشم
اینم کادوی من و بابایی که اول هدیه مامان جون بود ولی ما زرنگی کردیم زود خریدیمش
آرمین در حال برداشتن شیرینی
به به چه خوش مزه است
اینم از ژله سه رنگ
اینم از بچه ها