جدایی
سلام به پسر شیرینم
دیروز صبح با بابایی رفتیم خونه آقاجون اینا چون میخواستم برم سرکار یه جلسه کاری داشتمموقعی که لباس پوشیدم همش میخواستی بیایی بغلم باهات خداحافظی کردم ولی ناراحت بودی آقاجون هم میخواست بره بیرون که تا ماشین رو روشن کرد دیگه تحمل نکردی میخواستی بری بیرون که مامان جون هم مجبور شد بره آماده بشه تا شما هم بیاید
منو رسوندید ترمینال بعد رفتید که چون صبح زود بیدار شده بودی مامان جون گفت زودی خوابت برده و برگشته بودید خونه
وقتی برگشتم زودی بغلت کردم تو هم من محکم بغل کرده بودی واییییی خیلی حال داد
واست رنگارنگ که خیلی دوست داری خریدم .بعد از نهار هم کنار هم خیلی رمانتیک خوابیدیم که مامان جون همش قربون صدقمون میرفت
عزیز دلم پسر ماهم خیلی خیلی نگرانتم نمیدونم این مدت میتونی دوری منو تحمل کنی یا نه؟
با اینکه خیالم راحته مامان جون و آقاجون مواظبتن ولی دلم خیلی تنگ میشه تازه ماشالا هزار ماشالا انرژیتم زیاده مطمئنا خسته میشن ولی چاره ای نیست.تایم کارم زیاده از صبح تا عصری نیستم خستگی دلتنگی نگرانی و.... ذهنمو مشغول کرده امیدوارم به تو سخت نگذره
نفسم من هرکاری میکنم واسه خوشبختی و آرامش توئه.
آرمینم امیدوارم بتونی با این شرایط که موقتیه کنار بیایی و مامان جون و آقاجون رو اذیت نکنی.
به احتمال زیاد هم جشن تولدت رو بعد از کارم بگیریم.نمیخوام خسته باشم و اون کارایی که دوستدارم واسه جشنت انجام بدم رو نتونم.منو ببخش
***********************************************************
دیروز عصری بابایی با ماشین پسر عمش اومد و نهار خورد و یه کمی خوابید تا ما آماده شدیم و میخواستیم بریم خونه خاله بابایی
توی ماشین خودتو و مارو دیونه کردی به همه چی دست میزدی ولی وقتی میخواستیم بریم خرید خوابت بردهمش بغل بابایی بودی وقت نشد خیلی خرید کنم فقط یه کفش اسپرت واسه خودم و یه شلوار راحتی واسه تو خریدیم و رفتیم خونه خاله
اونجا هم از ذوق و شوق همه جا میرفتی و هعی میخندیدی و شیطونی میکردی واقعا کلافه شدم از بس دنبالت دویدم
لاغری آسان در کوتاهترین زمان با آرمین بدون عوارض جانبی
واسه خاله که تازه عروس شده یه بلوز خیلی خوشگل خریده بودم که بهش دادیم و برگشتیم خونمون.
توی ماشین خوابت برد و اومدیم خونه زودی شیر بهت دادم و خوابیدی و تا ساعت 11:30 امروز بیدار نشدی مگه واسه شیر خوردن
آخر هفته تولد مامان جون که میخواستم واسش کیک درست کنم که با این کار فک نمیکنم بشه یه تاپ خریدم و فردا میخوام برم واسش یه کیف هم بخرم چون دیگه وقت هیچ کاری رو نمیکنم.دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه.
عزیز دلم همچنان در تلاشی که راه بری هعی چند قدم میری و بعد میافتی مطمنم تا تولدت دیگه خوب راه میری فدات بشم من
امیدوارم ما رو فراموش نکنید.دوستون دارم