11 ماهگی و اولین قدم
سلام به قند عسلم
عزیزم چند روزه علاقه داری راه بری ولی خو هنوز نمیتونی گاهی یادت میره که نمیتونی تا از میز یا مبل یا هرچی که دستت بهشه خودتو رها میکنی و میری فدات بشم که تلو تلو ٢ یا ٣ قدم برمیداری بعد میافتی
دیروز حالم خوب نبود بابایی صبح زود آمپول مسکنی بهم زد بعدش رفتیم خونه آقاجون اینا تا اونجا من استراحت کنم و تو صفا و شیطونی
باهاشون رفتی خرید بعد توی حیاط خلوتشون کلی با مامان جون آب بازی کردی هرچی خواستم ازت عکس بگیرم اصلا صدامو نمیشنیدی و توجهی نمیکردیخیلی خیلی بهت خوش گذشت بزور اوردمت
باید حتما برات استخری بخرمعزیزم با مامانش رفته عشق شناست
اونجا همش میرفتی و واکر( همون عسلی) رو میاوردی باهاش راه میرفتی بعد دوباره میرفتی یکی دیگه رو میاوردیبعد یهو ولش میکردی و چند قدم برمیداشتی و ما همه دست و هورا و تشویق و بوست میکردیم
عزیز دلم عاشق اون راه رفتنتم که هنوز پاهات جون نداره ولی اصرار داری راه بری الهی همه قدمهایی که توی زندگیت برمیداری به یاری خدا محکم و استوار باشنهمیشه من وبابایی مشوقتیم و درکنارتیم
دیروز سینه مو گاز گرفتی خیلی دردم گرفت اخم کردم و صورتمو برگردوندم که اومدی بغلم ولی تحویل نگرفتم هرچی مامان جون گفت آرمین حواسش نبود میخواد بوست کنه نگات نکردم تا بغض کردی و شروع کردی به گریه کردن با اینکه هیچی بهت نگفته بودم متوجه شده بودی ناراحتم الهییییییییی
بغلت کردمو بوست کردم بهت گفتم عزیزم خو خیلی دردم کرد کار خوبی نکردی ولی تو همش شیر میخوردی و غر میزدیخندم گرفت بود از حالتت.عزیز دلمی
از دیروز خوش میاد همش قهر کنی خیلی هم باحال و ناز قهر میکنی و ما همه میخندیمو و تکرارش میکنی مخصوصا موقعی که بابایی اومد دنبالمون دیگه خودتو بدجوری لوس میکردی
هرچی که باب میلت نیست بدون اینکه توجه کنی کجایی سریع خودتو به عقب میندازی و اخم میکنی بعد خودتو تکون میدی و چپ میشی نمیتونم توضیح بدم ولی دلم میخواد اون لحظه درسته قورتت بدم
خیلی خیلی شیرین و خوشمزه میشی
شکلاتم دوستدارم