آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

روز زن و روز معلم

1392/2/13 18:18
نویسنده : الهه
315 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

روز زن مبارک هوراهمچنین روز معلم رو به همه معلمهای دلسوز تبریک میگم.لبخند

یادش بخیر هر سال روز معلم چه هدایایی رو با عشق دریافت میکردمزبانخدایش بیشتر به خاطر اون ذوق بچه ها حال میکردم تا خود کادودروغگوخنده

بابایی هدیه برام گوشواره خرید دستش درد نکنهماچ با هم رفتیم طلافروشی من یکی رو انتخاب کرده بودمو بابایی یکی دیگروابله تقریبا مثل هم بودن ولی نمیتونستم انتخاب کنم چند بار گوشم کردمو دراوردم تا بالاخره تصمیم گرفتم به سلیقه بابایی عمل کنممژهتازه کمی هم سنگین تر بودننیشخند

با اینکه گوشوارها خیلی خوشگل نبودن و انتخاب سخت ولی از انتخابم راضیم و خیلی بهم میاناز خود راضی

طلا گرمی 140 هزار بود با اجرت 7000 که اجرتش نسبتا خوب بود اکثرا میگفن 12 هزارتعجب

خواستم عکسشون رو بزارم ولی مطمئنا دوستان مشتاق نیستنناراحتدییی

برای اولین بار برای مامانی و مامان جون هدیه نخریدم فقط برای مامان بزرگم پارچه زیر شلواری خریدم.

                   **************************************************

شکلات مامان بدجوری عاشق بیرون رفتن شدی نمیدونم چیکار کنم؟یعنی همه بچه ها اینطوری ان؟سوال

اگه کسی میدونه لطفا کمکم کنه دوستندارم همش بری بیرون اگه آروم باشی میتونی بیشتر چیز یاد بگیریمژه

الان هم عاشق کتابی و دوستداری برات بخونم و تی وی هم اگه کنارت باشم دوستداری ولی تا میگیم بریم سریع بای بای میکنی و بیتابی تا بری بیرون خصوصا موقعی که بابایی لباس میپوشه دیگه واویلا ... اجازه نمیدی لباستو عوض کنممتفکر

همچنان کم اشتهایی و بیشتر غذاهایی که ما میخوریمو دوستداریابرو برات فقط 3 قاشق غ ق سرلاک درست میکنم که فقط چند قاشق کوچیک میخوری متفکر

میوه رو دوستداری و نسبتا خوب میخوریخوشمزه

دیروز با مامانی بیرون بودیم که برات آب نیاورده بودم از ماشین پیاده شدم تا برم برات آب بیارم که همش صدام میکردی وقتی برگشتم مامانی گفت: گفتی مامانبغل من که نشنیدم ولی کلی ذوق کردمگاوچران 

وقتی کارم داری میای دنبالم همش میگی م م و همچنین صداهایی که البته چند روز همش میگی عم قلب عزیزم تو که عمه نداری یه کلمه دیگه یاد میگرفتیخنده

گل خوشگل مامان یاد گرفتی برامون بوس بفرستی ولی گاهی یادت میره و گاهی خود جوش میفرستیماچ وقتی برای اولین بار یاد گرفتی دستتو فشار میدادی جلوی دهنت و هی نفس میکشیدی ول کن نبودی میخواستی خودتو خفه کنیخنده

یه کار باحال دیگه هم اینکه وقتی با انگشتات شروع به شمردن میکنم تو هم عین من انجام میدی که دلم میخواد انگشتتو بخورمقلب عزیز دلمی کی یاد میگیری خودتت بشماری تا من غش کنمخوشمزه

آرمینم هر موقع کار تازه ای انجام میدی کلی ذوق میکنیم و خوشحال میشیم.قلب

خوشحالم که با وجودت طعم مادر بودن رو چشیدم خیلی خوشحالم که پسر ماهی مثل تو دارمبغل

دوستدارمممممممممممممممماچ

پ ن: از دیروز یه بند بارونه هورا توی زمستون همچنین بارونی نداشتیم.دیشب برای شام با آقاجون اینا خونه پسر عمه ام بودیم که با سهند کلی صفا کردی یه بار هم گریه کردی عزیزم

صبح هم بیدار شدی کنار من و بابایی خوابیدی بعد بابایی بیدار شده بود و صبحانه درست کرده بودتعجب و از بارون که خیلی خیلی خوشگل میبارید فیلم گرفته بود از ما هم فیلم گرفته بود ولی چون برق نبود تاریک افتادعینک

نهار خونه باباجون اینا بودیم بعد برگشتیم و دوتایی رفتیم حمام که تو خیلی خسته بودی لالا کردی منم اومدم تا این پست رو تموم کنملبخند

فعلابای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان امیرعطا
15 اردیبهشت 92 0:46
سلام.خوبین؟ بیتابی بچه ها برای بیرون رفتن و به قول پسر من "دی دی" تو این سن طبیعیه. عطا هم اینطوریه.وقتی میخوایم بریم امان نمیده لباس بپوشیم.1سره میگه دی دی و اونقدر نق میزنه که یا من یا باباش بغلش میکنیم و نوبتی آماده میشیم .




عزیزممممممممممم
سلام قربونت شما خوبین؟ولی اخه همیشه نمیشه که برن بیرون.نمیخوام عادت کنه

نینا
15 اردیبهشت 92 19:55
مگه تو معلمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الهه جون یه سوال داشتم دوران بارداری خیلی سخته؟؟؟تا دیروز فکر میکردم که خیلی راحته و اونطوری که میگن سخت نیست و بقیه خیلی بزرگش کردن ولی وقتی دخترخالم دیدم از هر چبی بارداری و بچس بدم اومد اخه اون خیلی اذیت میشه.راستی روزت هم مبارک مامی نمونه.


عزیزم بودم فعلا نمیرم
عزیزم هر کسی شرایطش فرق میکنه کلا دوران بارداری خیلی تغییرات بوجود میاد و میگذره با عشق بچه تحمل میکنی ولی خیلی هم سخت نیست من خیلی از لحاظ روحی اذیت شدم