آرمین در 8 ماهگی
سلام عزیز دلم گل پسرم
ماشالا هزار ماشالا اصلا یه جا بند نمیشی این مدتی هم که گذشت مامان سرکار بود و پیش آقاجون و مامان جون بودی شیطون تر شدی اونا همش باهات حرف میزنن و بیرون و گردش و شلوغی و هرآنچه تو بخواهی خیلی خیلی خوشبحالت بوده
ب ب رو زود گفتی ولی بعد از مدتی الان فقط دد و گ گ و یه صداهای عجیب دیگه میگی که خیلی مفهوم نیست. هرکاری میکنم م م نمیگی
البته خیلی از کلمات رو میفهمی مثلا وقتی میگم بریم پاهاتو تکون میدی میایی طرفم که بلندت کنم یا وقتی میگم برقصیم ذوق میکنی و دستات رو تکون میدی یا میگم میمی میدونی منظورم چیه و...
فردا ١٨ بهمن ٨ ماهت تموم میشه میری توی ٩ ماه ولی هنوز دندون درنیاوردی حتی آب دهنت هم سرازیر نشده شایدم هم یهو دربیاری البته من عجله ای ندارم فقط دوستدارم زودی حرف بزنی الهی فدای اون صدات بشم
چند روز پیش من و بابایی رفتیم واست تاب خریدیم یه نمونه داری ولی الان نمیشه استفاده کنی باید بزرگتر بشی. وقتی تابت میدادیم خیلی خیلی ذوق کردی و همش میخندیدیدوستداشتم بخورمت شکلات من عزیزم خیلی خیلی شیرینی
از ٧ ماهگی میتونی بشینی البته اگه بخوای بشینی با روروئک که دیگه کاملا مستقلی و دستت به همه چی میرسه
خیلی دوستداری بری توی زیر میز تی وی یا میز جلو مبلی رسی ور رو که جابجا کردیم از بس که با سیماش ور میری میز جلو مبلی هم کنار دیوار گذاشتیم چند روزه که خوشت میاد بزور بری پشتش بعد گیر میکنی
١٨ دی ماه نرفتیم رشدتو چک کنم چند روز پیش رفتیم گفت وزنش اضافه نشده خیلی ناراحت شدم فک کنم این مدت که نبودم اذیت شدی شایدم علتی دیگه داره.باید بیشتر بهت برسم
دیگه فعلا از شیرین کاری هات یادم نمیاد ولی باور کن که خیلی عاشقم و آرزوم آرامش و خوشبختی تو
آرمینم دوستدارم عسلی عسل
امروز مامان جون هشدار آخر رو از طرف آقاجون بهم ابلاغ کرد گفته هیچ عذری پذیرفته نیست اگه خطی بهت بیافته خیلی نگرانه از پله ها نیافتی. خدا نکنه.
پ. ن: امروز رفتیم یه خونه تعاونی دیدیم که خدا کنه جور بشه بخریمش البته باید طلا بفروشم.فردا بریم بازار ببینم چند میبرن.دعا کن عزیزم
خدا جونم همیشه کنارمون باش