روروئک
بعد از کلی تحقیق و بررسی تصمیم گرفتم برات روروئک بخرم
فکر میکردم زیاد لازم نیست مطالبی که درموردش خونده بودم نه خیلی مثبت بود نه منفی
مدتی بود که سینه خیز توی آشپزخونه میومدی و وقتی من داشتم غذا درست میکردم یا ظرف میشستم زیر پام میایستادی
دیگه مصمم شدم که برات بخرم ولی اصلا جور نمیشد من و بابایی بریم بخریم تا بالاخره روز 14 آذر مامان جون برات خرید من و تو با خاله بیرون بودیم که مامان جون زنگ زد گفت برای آرمین روروئک خریدم کلی ذوق کردم و با هم برگشتیم خونه ما رو پیاده کردن و رفتن البته مامان جون دم در ایستاد تا تو رو توی روروئک ببینه بعد بره
مبارکت باشه عزیزم
عزیز دلم از همون اول خیلی راهت باهاش دور میزدی
الهی فدات بشم هر روز وقتی کار دارم میزارمت توی روروئکت تو هم هر جا برم دنبالم میایی خیلی حال میده
واسه خودت مستقل شدی همه جای خونه دور میزنی البته راحتتر به وسایل دسترسی داری رومیزی رو با گلدون میکشیهر چیزی که روی مبلا باشه برمیداریو...
عشقی عشق