آرمین و ظرف میوه
یه شب که خونه مامان جون بودیم یه کار جالب کردی که کلی خندیدیم
مامان جون ظرف میوه رو روی زمین گذاشت نزدیک تو تا گذاشتش با یه حمله ناگهانی پریدی روی میوه هابعد نگاهی به من نگاهی به مامان جون کردی انتظار داشتی جلوتو بگیریم یا ظرف رو برداریم ولی ما با خنده نگات کردیم و تو هم خوشحال شروع کردی بازی با میوه ها
انقده که با این میوه ها صفا کردی با اسباب بازیهات صفا نکرده بودی
هی یکی رو پرت میکردی بعدی رو میگرفتی یا یکی زیر شکمت بود میرفتی دنبال بعدی
عزیزدلمی آرمین جونم خیلی ماهی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی