هفته ای که گذشت
سلام به همه دوستان
اصلا نمیدونم این هفته چطور گذشت وقت نکردم پست جدید بزارم خیلی بی حالم و خستم
روز جمعه هفته گذشته اصلا روز خوبی نبود ما بخاطر همسری با مامی و ددی بیرون نرفتیم اون هم تا ظهر خواب بود هوا خیلی عالی بود. هرچی اصرار کردیم فایده ای نداشت
روز شنبه من و آرمین جونم رفتیم خونه مادر بزرگم خیلی خوشحال شدن و خیلی خیلی خوش گذشت آرمین هم همش میخندید و شیرین کاری میکرد همش بغل مادر بزرگ بود و کلی کیف کرد و عکس هم با موبایل گرفتن کاش دوربین همرام بود
ساعت ٣ و نیم برگشتیم و تند تند یه مقدار سینه مرغ رو ابپز کردم بعد با ابش و یه کوچولو گوشت و هویچ و برنج و سیب زمینی و نخود فرنگی برای پسر گلم سوپ درست کردم و بقیه گوشتم ریش ریش کردم با پیاز سرخ کردم برای نهار همسری
تا نهار خورد رفتیم بیرون و ٢ تا شلوار براش خریدیم.آرمین هم از بس بغل من و همسری جابجا شد خوابش برد
٣ تا مرغ هم خریدیم و رفتیم خونه مامان همسری.بعد از شام قرار بود مامان همسری شلوار همسری رو کوتاه کنه که چرخ خیاطیش خوب کار نمیکرد رفتیم خونه خودمون تا اونجا بدوزتش.چون همسری صبح زود میخواست بره سمیناری در مرکز استان تصمیم گرفتم شب برم خونه مامی تا فرداش اونجا باشیممامان همسری مشغول دوختن بود و من در حال مرتب کردن خونه و جمع کردن وسایلمونمثل اینکه میخواستیم بریم سفر اخه دوست ندارم وقتی خونه نامرتبه برم بیرون
باید مرغها رو هم میشستم و بسته بندی میکردمآرمین هم واسه خودش برنامه داشت نمیخوابید که تند تند اماده شدیم و داداشی اومد دنبالمونو رفتیم
صبح که بیدارشدیم ما با مامی و ددی رفتیم بازارچه خونه قبلیشون کلی خرید کردیم و برگشتیم( برای تولد همسری خرید داشتم )
ساعت ٣:٣٠ آرایشگاه رفتم و هم اصلاح کردم و هم موهامو مرتب کردمهمسری زنگید گفت رسیدم کمی شرکت کار دارم بعد میام شام خونه مامی خوردیم و خیلی زود برگشتیم...
روز دوشنبه هم نهار ته چین درست کردم و برای خانواده همسری فرستادم
همسری هم سرما خورده بد جور.هنوز خوب نشده نگرانیم آرمین مریض نشه.خیلی مواظبم
سوپ مخصوص براش درست کردم هرچی عسل و لیمو و شلغم میخوره باز خوب نمیشه البته فقط گلوش مشگل داشت وقتی رفتیم دکتر حالش بدتر شداصلا دکتر نگاشم نکرد برای نسخه پیچوند
روز چهارشنبه تیرامیسو درست کردم خیلی خوشمزه و عالی شدخودم از خودم خوشم اومد(از خود راضی نیستم بخدا)برای مامان همسری هم بردم خیلی خوشش اومد
برای اولین بار میخواستم رولت درست کنم که چون فر رو زیاد گرم نکردم مدت پختش طولانی شد خوب نشدمگه میزاره این وروجکالبته حق داشت کلی توی اشپزخونه بودم
روز پنجشنبه هم کیک درست کردم برای تولد همسری.سبزی و کاهو هم خریدم برای روز جمعه نهار بریم بیرون.تیکه های مرغ رو هم با روغن زیتون و پیاز و ماست و فلفل دلمه ای و زعفرون قاطی کردم گذاشتم توی یخچال
خاله هم زنگ زد گفت شب بیا تولد طلاییخیلی خسته بودم ولی گفتم ناراحت میشه نرم.از مغازه نزدیک خونمون کادو براش خریدم و رفتیم.
تا برگشتم و همش توی آشپزخونه بودم هم خسته شدم هم صدای همسری دراومداخه چیکار کنم خیلی کار بود خودم تنهایی باید به همه کارا برسم.
ادامشو توی پست بعدی توضیح میدم
پ.ن: تازه فهمیدم که نباید نخود فرنگی میگذاشتم.اشکال نداره فقط یکبار بود (انواع نخود تا قبل از یک سالگی ممنوعه)
عکسها در ادامه مطلب
جیگر مامان در میدان نزدیک خونمون خیلی دوست داری آب رو نگاه کنی
این ژاکت و کلاه رو مامان جون درست کرده دستش درد نکنه واقعا هنرمند
عزیز دلمییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عکسی که خونه مادر بزرگ ازت گرفتم.با مادر بزرگم عکسهای محشری با اون خنده نازت گرفتی ولی اینجا نگذاشتم
نمیدونم بگم چقدر ولی خیلی دوستدارم عاشقتم عشقم نفسم پسر گلم عزیز دلمی