آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

هفته ای که گذشت

1391/9/19 18:24
نویسنده : الهه
405 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان بغل

اصلا نمیدونم این هفته چطور گذشت وقت نکردم پست جدید بزارم خیلی بی حالم و خستمناراحت

روز جمعه هفته گذشته اصلا روز خوبی نبود ما بخاطر همسری با مامی و ددی بیرون نرفتیم اون هم تا ظهر خواب بودمنتظر هوا خیلی عالی بود. هرچی اصرار کردیم فایده ای نداشتمنتظر

روز شنبه من و آرمین جونم رفتیم خونه مادر بزرگم خیلی خوشحال شدن و خیلی خیلی خوش گذشت آرمین هم همش میخندید و شیرین کاری میکردتشویق همش بغل مادر بزرگ بود و کلی کیف کرد و عکس هم با موبایل گرفتن کاش دوربین همرام بودخیال باطل

ساعت ٣ و نیم برگشتیم و تند تند یه مقدار سینه مرغ رو ابپز کردم بعد با ابش و یه کوچولو گوشت و هویچ و برنج و سیب زمینی و نخود فرنگی برای پسر گلم سوپ درست کردم و بقیه گوشتم ریش ریش کردم با پیاز سرخ کردم برای نهار همسریاز خود راضی

تا نهار خورد رفتیم بیرون و ٢ تا شلوار براش خریدیم.آرمین هم از بس بغل من و همسری جابجا شد خوابش بردماچ 

٣ تا مرغ هم خریدیم و رفتیم خونه مامان همسری.بعد از شام قرار بود مامان همسری شلوار همسری رو کوتاه کنه که چرخ خیاطیش خوب کار نمیکرد رفتیم خونه خودمون تا اونجا بدوزتش.چون همسری صبح زود میخواست بره سمیناری در مرکز استان تصمیم گرفتم شب برم خونه مامی تا فرداش اونجا باشیمچشمکمامان همسری مشغول دوختن بود و من در حال مرتب کردن خونه و جمع کردن وسایلموننیشخندمثل اینکه میخواستیم بریم سفرخنده اخه دوست ندارم وقتی خونه نامرتبه برم بیرونخجالت

باید مرغها رو هم میشستم و بسته بندی میکردمآخآرمین هم واسه خودش برنامه داشت نمیخوابید کهمتفکر تند تند اماده شدیم و داداشی اومد دنبالمونو رفتیمگاوچران

صبح که بیدارشدیم ما با مامی و ددی رفتیم بازارچه خونه قبلیشون کلی خرید کردیم و برگشتیم( برای تولد همسری خرید داشتم )از خود راضی

ساعت ٣:٣٠  آرایشگاه رفتم و هم اصلاح کردم و هم موهامو مرتب کردمخوشمزههمسری زنگید گفت رسیدم کمی شرکت کار دارم بعد میام شام خونه مامی خوردیم و خیلی زود برگشتیم...خنثی

روز دوشنبه هم نهار ته چین درست کردم و برای خانواده همسری فرستادملبخند

همسری هم سرما خورده بد جور.هنوز خوب نشده نگرانیم آرمین مریض نشه.خیلی مواظبممژه

سوپ مخصوص براش درست کردم هرچی عسل و لیمو و شلغم میخوره باز خوب نمیشه البته فقط گلوش مشگل داشت وقتی رفتیم دکتر حالش بدتر شدزباناصلا دکتر نگاشم نکرد برای نسخه پیچوندمتفکر

روز چهارشنبه تیرامیسو درست کردم خیلی خوشمزه و عالی شدخوشمزهخودم از خودم خوشم اومداز خود راضی(از خود راضی نیستم بخدا)برای مامان همسری هم بردم خیلی خوشش اومدعینک

برای اولین بار میخواستم رولت درست کنم که چون فر رو زیاد گرم نکردم مدت پختش طولانی شد خوب نشدناراحتمگه میزاره این وروجکمتفکرالبته حق داشت کلی توی اشپزخونه بودمنیشخندماچ

روز پنجشنبه هم کیک درست کردم برای تولد همسری.سبزی و کاهو هم خریدم برای روز جمعه نهار بریم بیرون.تیکه های مرغ رو هم با روغن زیتون و پیاز و ماست و فلفل دلمه ای و زعفرون قاطی کردم گذاشتم توی یخچالخوشمزه

خاله هم زنگ زد گفت شب بیا تولد طلاییابلهخیلی خسته بودم ولی گفتم ناراحت میشه نرم.از مغازه نزدیک خونمون کادو براش خریدم و رفتیم.مژه

تا برگشتم و همش توی آشپزخونه بودم هم خسته شدم هم صدای همسری دراومدناراحتاخه چیکار کنم خیلی کار بود خودم تنهایی باید به همه کارا برسم.

ادامشو  توی پست بعدی توضیح میدم

پ.ن: تازه فهمیدم که نباید نخود فرنگی میگذاشتم.اشکال نداره فقط یکبار بودنیشخند (انواع نخود تا قبل از یک سالگی ممنوعه)

عکسها در ادامه مطلب

 جیگر مامان در میدان نزدیک خونمونلبخند خیلی دوست داری آب رو نگاه کنیماچ

      

این ژاکت و کلاه رو مامان جون درست کرده دستش درد نکنه واقعا هنرمندقلبماچ

       

 عزیز دلمیییییییییییییییییییییییییییییییییییماچماچ

       

عکسی که خونه مادر بزرگ ازت گرفتم.با مادر بزرگم عکسهای محشری با اون خنده نازت گرفتی ولی اینجا نگذاشتمقلب

       

نمیدونم بگم چقدر ولی خیلی دوستدارم عاشقتم عشقم نفسم پسر گلم عزیز دلمیقلبقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

قاطمه
20 آذر 91 23:28
بیاد داشته باشید که پیش از آنکه این دعا را بخوانید یک آرزو کنید. چیز دیگری وجود ندارد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که این نامه را با دیگران سهیم شوید، و در روز چهارم انتظار چیزی را بکشید. از انکه باید این نامه را به دیگران هم بفرستید متاسفم اما خواهش می کنم این توالی را نشکنید.دعا کردن یکی از بهترین هدایای رایگانی است که می توانیم دریافت کنیم.دعای زیر را بخوانید. ای کاش امروزمان پر از صلح و آرامش باشد. ای کاش به خالق آنچنان باور داشته باشید که چرایی برای آنچه هستید به میان نیاورید.ای کاش پیامدهای بیکرانی را که زاییدهَ دعا کردن است را از خاطر نمی بردید. ای کاش از نعماتی که دریافت می دارید استفاده کنید و عشقی که نصیبتان می شود را به دیگران منتقل کنید. ای کاش گنجایش دانستن این مطلب که مخلوق هستید را داشته باشید. بگذارید این حضور در مغز استخوان تان جاری شود، به وجود تان اجازه دهید آواز بخواند، پایکوبی کند ستایش کند و عشق بورزد حالا، در عرض 5 دقیقه این نامه را به 11 نفر بفرستید. شمارش را شروع می کنم، 1.... علت را خواهید فهمید.