آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

آتلیه + شروع کار موقت

1391/10/13 17:14
نویسنده : الهه
361 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گلمقلب

عزیزم ماشالا هزار ماشالا خیلی شیطون شدی انرژیتم که ماشالا تمومی نداره تا خسته میشی یه چرت کوچولو میزنی دوباره سرحال شروع میکنیزبان صبح وقتی از خواب بیدار میشیم اول به تو شیر میدم بعد خودم صبحانه میخورم مگه میزاری بخورم اصرار داری که هرچی دستمه به تو بدممتفکر نمیشه که هرچیزی رو بهت بدم منم یه تیکه نون میدم دستت یه کم میمکیش بعد پرتش میکنی ابرو

خلاصه بعد از صبحانه با هم بازی میکنیم یا ترانه میزاریم زیادش میکنیم و با هم میرقصیماز خود راضیانقده کیف میده که نگولبخند یه دستت دور گردنمه یه دستت هم توی دستمه خیلی خیلی لذت میبری و خوشت میاد ماچانقد بوست میکنم که دلم میخواد بخورمتچشمک

یه شب وقتی یه ترانه شاد شروع شد بغلت کردمو با هم رقصیدیم بابایی همش داشت نگامون میکرد و گفت خیلی خوشش میاد دوستداره منم گفتم کار هر روزمونهزبانخیلی خوشحال شد

بعد تو خسته میخوابی و من به کارام میرسم و آروم نهار درست میکنم تا تو بیدار نشیمژه

روز دوشنبه رفتیم آتلیه عکس بگیریم خیلی تلاش کردم گلوم خشک شد از بس باهات حرف زدم ولی اصلا نخندیدی نگرانمیخواستم یه عکس خیلی ناز ازت بگیرم تا برای عید امسال یه تقویم با عکس خودتت درست کنم و عیدی به مامان جون و... بدماز خود راضی 

هر کی بلده لطفا بهم کمک کنه دوستدارم خودم درستش کنم ولی اگه نشد سفارش میدم.

عصری دوباره با خاله رفتیم ولی باز اصلا توجهی به دوربین نمیکردیمنتظرتا اومدیم بیرون به یکی از خانمهای که اونجا کار میکرد لبخند زدیمتفکر کاری نمیشه کرد دیگه

روز سه شنبه یه جلسه داشتم برای کار موقتی که از شنبه 16 دی شروع میشه( همون کاری که تابستون هم رفتم)

صبح با بابایی بیدار شدیم و رفتیم خونه مامان جون.شیرت دادم وقتی خوابیدی رفتم برگشتنی رفتم آتلیه تا عکساتو انتخاب کنم جالب نبودن ولی نمیدونم چرا توی رودربایستی 3 تا انتخاب کردمخنثی اخه تقصر اونا هم نبود تو اذیت کردی ولی اشکالی نداره یادگاریه دیگهگاوچران

مامان جون چند بار زنگ زد که دیگه بی قراری. فدات بشم عزیزم گریه نمیکردی ولی اذیت بودی وقتی باهات حرف زدم مامان جون گفت چشمات برق زدن و خوشحال شدیماچبغل

زودی اومدم خونه از توی حیاط صدات میکردم که مامان جون گفت خوابیدیلبخندالهی بمیرم عزیزم با صدای من آروم شدی و خوابت بردخجالت

دستامو شستم و اومدم کنارت دراز کشیدم نوازشت کردم و میبوسیدمت میخواستم بیدار بشی تا شیرت بدم که بیدار نشدیماچ

مامان جون گفت حریره بادامیکه خودم شب قبل برات درست کرده بودم رو خوردی و گرسنت نبوده فقط دلت میخواسته بغل باشی و دور بزنی. فک کنم دلتنگ مامانت بودیچشمک

متاسفانه کارم هر روز به مدت تقریبا سه یا چهار هفته است از صبح تا بعد از ظهرناراحت

از وقتی فهمیدم ذهنم خیلی مشغوله بجای اینکه خوشحال باشم همش فکرم پیش توافسوسخدای چیکار کنم خیلی نگران بچمم نکنه دوری من اذیتش کنه نکنه حالش بد بشه نکنه....

از حالا همش دارم به مامان جون سفارش میکنم با اینکه میدونم خیلی مواظبته ولی باز نگرانمناراحت

توی نت سرچ میکنم ببینم چیکار کنم بهتره یه دلم میگه ساعتهای عصر رو کنسل کنمسوال

بدجور دلشوره دارمنگران امیدوارم پشیمون نشم ولی خدا میدونه عزیزم دلم میخواد کار کنم بخاطر آینده تو

دلتنگتم از حالا هیچکی نمیتونه حسمو بفهمه.دوستدارم جیگرم نفسمقلب

لطفا نظرتون رو بهم بگید.

مامانهای باتجربه یا خانمهای که تخصص دارید بنظرتون شیر خشک برای آرمین جونم بگیرم بهتر نیست؟

 

پ ن: امروز بدجوری هوس تهران زده به سرم دلم میخواد برمخیال باطل برف بازی خرید و...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ساجده
13 دی 91 17:02
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید


باشه حتما سر میزنم
مائده(ني ني بوس)
13 دی 91 18:21
نه عزيزم شير خشك چيه شير خودتو بدوش بده
براي عكس هاي آتليه هم ناراحت نباش بذار يه خرده ديگه بزرگتر شد دوباره برو


مرسی که نظرتو گفتی
نیکی
14 دی 91 0:44
عزیزم ایشالله که پشیمون نمیشی خدا رو شکر پسرت 6 ماه رو هم رد کرده و جای نگرانی کمتره...
چرا تقومیمو خودت درست کنی؟ بدی بیرون که بهتره...
به نظر هیچ مردی نداره که بهش شیر خشک بدی وقتی نیستی...
مواظب خودت و آرمین جون باش


ممنونم که بهم روحیه دادی خیلی دلشوره دارم
امیدوارم بخوبی بگذره و اذیت نشه
گلی
14 دی 91 20:33
نگران نباش مامانت تجربه ش بیشتره خوب ازش مواظبت میکنه ، خودت با خیال راحت برو سرکار