آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

ولنتاین 2015

1393/11/27 15:43
نویسنده : الهه
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام با عشقمحبت

اول بگم که جمعه 24 بهمن قرار بود با آقاجون اینا و مامان بزرگ و بابابزرگ من بریم بیرون آرام دقیقه اخر بخاطر یه چیز الکی من و بابایی حرفمون شد و من گفتم که نمیرم هرچی هم بابایی گفت قبول نکردم حس اش نبود دیگه. شما تنها با آقا جون اینا رفتیدزیبا

خیلی خیلی بهت خوش گذشته بود. دیدن قطار، تاب بازی ، خاک بازی، بازی با بره کوچولو وای عزیزم فیلم رو دیدم کلی ذوق کردم بره کوچولو ها رو بغل میکنی و میافتی دنبالشونخوشمزهبغلخلاصه شادی و صفا کردی خیلیبوس وقتی رسیدی خواب بودی ولی تا بابایی گذاشتت روی تخت بیدار شدی بوی بره میدادی شدیدزبان 

                    

روز شنبه ولنتاین بود که من و شما با خاله رفتیم خرید واسه خریدن هدیهراضی واسه بابایی یه حلقه خریدیم واسه خودم یه گوشواره نمیدونم جنسشون چیه ولی گفت خوبنعینک

ظهر هم چون نمیخواستم خیلی خسته بشم پودر کیک اماده خریدم و کیک درست کردم شکلات خوشمزه ای هم درست کردم واسه روش ولی نمیدونم چرا یکم وا رفت و خوشگل نبودغمگین ولی باز خوشحال بودم که یه جشن با هم میگیریم و شما خوشحالیبوس چون واست توضیح دادم چه روزیه همش میگفتی تولد مامانه تولد بابایی و تولد ارمینهخندونک

خوب شد واست کیک ژله ای آماده خریده بودم چون اصلا صبر نداشتی تا شب صبر کنی و همش میگفتی کیک بخوریمزبان

           

واسه گل پسرم قند عسلم هم هدیه خریده بودیم که وقتی دیدیش دیگه میخ کوب نشستی تا بابایی بازش کرد و با هم بازی کردید دیگه میگفتی عکس بسهخنده

بابایی هم واسه من عطر خریده بودمحبت

                                 

بعد زنگ زدم عمو هم بیاد کیک بخوره بابا جون و مامان جون خونه نبودن.شب واسشون کیک بردیمراضی با عمو هم عکسهای باحالی گرفتیم و شب بی نظیری بودزیباآرام

انشالا همیشه کنار هم شاد و سلامت باشیم و همیشه خنده روی لب هامون باشهمحبت

جشنبه دوستای گلم هم تبریک میگم واسه شما هم آرزوهای خوشگل خوشگل دارمبوس

                

عزیز دلم شبها خیلی دیر میخوابی نمیدونم چه کنم دیگهسوال گاهی صبح زود هم بیدار میشی ولی نمیخوابی تا عصر متفکر عصرم اگه بیدارت نکنم خیلی میخوابی بعد شب بیخوابیگیج گاهی شبها من زودتر خوابم میبره. نمیدونم چه کنم خوابت تنظیم بشهمتنظر

دیروز هم از صبح تا عصر خونه آقاجون بودیم شب هم رفتیم خونه باباجون و کلی با پسر عموت شیطنت کردید و گاهی هم دعوا که بیچاره بابایی همش کنارتون بودبی حوصله

یه چیز جدید که خیلی خطرناکه از پسرعموت یاد گرفتی پریدنه همش میری بالای بخاری یا مبلا یا هر جای دیگه و میپری پایین اصلا هم توجه نمیکنی بهت میگم این کار رو نکنخطا

                                 
 شکلات مامان غرق تماشای تی ویمحبت
                               
عزیز دلم با خمیر بازی های جدیدشبوس کتاب کدوی قل قله زن رو هم خریدیم که شما همشو بلدیراضیمحبت
دوستدارم عزیز دلمبوسبغل 
                
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان امیرعطا
30 بهمن 93 2:09
عزیزم عاشقانه هاتون همیشه پایدار. مبارک باشه کادوهاتون.. و کادوی آرمین جونم.
الهه
پاسخ
ممنونم دوست خوبم. همچنین واسه شما
آبجی
30 بهمن 93 12:02
ممنون که به ما سرزده بودین،بازم بیاین
الهه
پاسخ
چشم
مامان فهیمه
6 اسفند 93 2:03
عزیزم ای جونم خنده هاشو مبارکت باشه
الهه
پاسخ
ممنون
مامان آرمین
21 اسفند 93 7:40
ولنتاااااااین مبارک.کادوهای خوشگلتونم مبارک باشه.بوووووووس