رفتن به آریشگاه
سلام جیگر مامان
امروز رفتیم آزماشگاه تنهایی رفتیم بابایی سرکار بود نمیتونست بیاد مامی جونم که نیست به مامان جون و باباجون هم زنگ زدم ولی جواب ندادن دیگه مجبور شدیم تنها بریم و اونجا خیلی گریه کردی که جیگرم سوخت و خیلی از دستشون ناراحت شدم که نیومدن
ولی بعدش رفتیم مغازه و واست یه پازل چوبی میوه ها و 2 تا دی وی دی و یه مداد انگری بردش که خودت انتخابش کردی خریدیم که دیگه یادت رفت.
هوا خیلی گرم بود و وقتی برگشتیم خیس خیس بودیم
قرار شد عصری بریم شهر نزدیکمون و شام هم بریم رستوران که جور نشد و خیلی کلافه شدم
غروبی رفتیم آرایشگاه تا موهاتو مرتب کنیم که خیلی آروم و متین نشستی تا تموم شد فک کنم بخاطر ویدئو حسنی که خیلی خیلی دوستش داری و بخاطر اینکه مثل اون کثیف نباشی با علاقه میگی حمام بریم و ناخنهاتو بگیرم و...
دلم میخواد یه حسنی هم داشته باشم که خوب غذا بخوره بلکه ازش یاد گرفتی کسی داره این ویدئو رو؟
آرمینم عزیزم چرا مامانو میزنی ناراحت میشم جدیدا چه جدی یا شوخی شوخی محکم میزنی تو صورتم که عصبی میشم و گاهی هم از کوره درمیرم و دعوات میکنم که سریع میخندی و بوسم میکنی که از دلم دربیاد
عزیزم خیلی خیلی باحال دستاتو میگیری بالا و با لحنی میگی چته دلم میخواد بخورمت خیلی ناز میگی ولی هر کاری میکنم هنوز موفق نشدم فیلم ازت بگیرم ادای یه ویدوئو رو هم درمیاری که بازم نمیزاری فیلم بگیرم
الان غرق بازی پو هستی و داری بهش غذا میدی یا ویدئو نگاه میکنی تا مشغول بودی این پست رو نوشتم
خیلی خیلی دوستدارم.بوووووس