دکتر و گریه کردن
سلام به نفسم
روز دوشنبه 29 آبان میخواستم ببرمت دکتر که بارون شدیدی گرفت و هوا خیلی سرد بود
ترسیدم سرما بخوری بخاطر همین نرفتیمساعت 11 بود آفتاب دراومدزنگ زدم به مطب که گفت همین حالا بیا.تند تند لباس پوشیدم و رفتیم.
تا خانم دکتر رو دیدی شروع کردی به گریه کردن هرچی برات شعر میخوند با وسایلش سرو صدا میکرد فایده ای نداشت تا نگاش میکردی گریه برای اولین بار بود که فوری گریه میکنی و اصلا کوتاه نمیایی هرکاری میکردیم باز هم اشکای خوشگلت سرازیر بود.
هم برای چکاپ اورده بودمت هم برای جوشهایی که روی گونه ات درمیاری که خودم میدونم بخاطر بوسه بقیه است دکتر گفت یه مدت بوسش نکنن اگه خوب نشد بیارش تا براش پماد بنویسم.
اقا جون که خودش با بوسه کردن صورتت مخالفه جلوی بابایی و مامان جونم میتونم بگیرم ولی بابا جون و مامان بزرگ
بعد از مطب یهو تصمیم گرفتیم بریم خونه مامان جونبارون هم گه گاه میبارید.قرار بود عصری برگردیم ولی یهو سرما خوردی فک کنم از پسر عمو جانت گرفته باشیسرفه میکردی و بی حال بودی موندیم دیگهپوشک نداشتیم دیروقت هم بود بارون هم میبارید زنگ زدم به دایی که با خودش یه بسته بخره بیاره ولی گفت دیر میادبابایی هم که ماشینو فروخته نمیتونست بیادیه پوشک همرام بود یکی هم اونجا داشتیم خلاصه تا شب سر کردیم با بدبختی
خاله با دختراش هم اومدن اونجا که بازم تا سارا بغلت کرد گریه کردی شوهر خاله که همیشه بهش لبخند میزدی و میرفتی بغلش تا نگاش میکردی گریه میکردی.فک کنم به خاطر لباس مشکیش بود
تا خواستم بهت شربت (زینک نمیدونم چرا دکتر برات نوشته؟گفت همه چیت عالیه، البته دهنت برفک زده که یه شربت هم بخاطر اون داد) تا خوردیش حالت بد شد همه نگرانت شدن نمیدونم چرا از شربت بدت میادمولتی ویتامین هم که میخوری اینطوری میشی نمیدونم چیکار کنم؟ البته مامان جون میگه خودتم همین طوری بودی
بابایی زنگ زد تا موضوع رو بهش گفتم البته باهاش دعوا هم کردم که چرا پسر عموتو که سرما خورده بود اورده بود خونهمیخواست بیاد ولی جور نشد.
شب هم با مامان جون سه تایی روی تخت خوابیدیم
فردا هم تا عصری اونجا بودیم بعد بابایی اومد دنبالم و برگشتیم خونه
عزیزم خیلی شیرینی دوستدارمهر روز با هم بیدار میشیم و کلی باهم بازی میکنیم البته دیگه نمیزاری به کارام برسمتا ازت دور میشم به سمتم میایی و التماس وار میخوای بغلت کنم الهی فدات بشمعشقی
پ.ن :
کوکی میکری درست کردم خیلی عالی بود. از نیکی و هانیه جونم ممنونم