گردش+ کلوچه
سلام به پسر شیطون و بازیگوشم
روز پنجشنبه صبح 19 دی مامی مانتویی که برام دوخته بود رو آورد و خودش هم زحمت دکمه هاشو کشید ( من حوصله ندارم خرابش میکنم) واسه شما هم یه دستکش خیلی خوشگل آورد که هردومون سوپرایز شدیم. مرسی مامی خوشگلم میخواست زودی بره که نزاشتیمش
از روز قبل مقدار خیلی کمی جوجه داشتیم چند تا سینه مرغ و ماهی هم شنیسل کردم که واقعا خوشمزه شده بودن هنوز اماه نبودن که شما سفره رو پهن کردی و خودت نشستی و به مامی هم اصرار میکردی بشینه و بخوره منم تند تند کارا رو انجام دادم و بابایی هم اومد و با هم غذا خوردیم
عصری هم مامی رفت و ما هم رفتیم خونه باباجون و شام اونجا بودیم. اونجا فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنن رو دیدیم که خیلی زیبا بود و از بازی بازیگراش مخصوصا مریلا زارعی و شهاب حسینی خیلی خوشم اومد ولی موضوع فیلمش نگرانم کرد و بیشتر از همیشه باید مواظبت باشم. خدایا خودت مواظب پسرم باش.
وقتی برگشتیم شیرتو خوردی خوابیدی من و بابایی هم کلی حرف زدیم و ارومم بودیم. بعدش لالا
روز جمعه 20 دیماه هم با اینکه هوا خیلی سرد بود و تا نزدیکای ظهر هم مه بود با آقاجون اینا رفتیم بیرون و آتیش روشن کردیم جیگرم تو هم در جمع کردن هیزم کمک میکردی
خیلی خیلی لذت بردی ما هم از آرامش تو اروم و خوشحال بودیم. همش قدم میزدی و میخندیدی
بعد از نهار یه خورده نم نم بارون زد که ما رفتیم توی ماشین ولی زودی تموم شد
آقاجون هم بخاطر تو بردمون جایی که بره ها و سگ رو حتما ببینی. وای که چقدر از دیدنشون ذوق زده شدی با اینکه توی ماشین خواب بودی ولی تا بهت گفتم هاپو بیدار شدی و نگاهش میکردی و ذوق میزدی .الهی فدات بشم بابایی میگفت یه بره نخریم بیارمش خونه
وقتی برگشتیم رفتیم حمام و شام خوردیم. بابایی تنها رفت خونه باباجون که زنگ زد گفت خاله اش که تازه بچشون بدنیا اومد اومدن اونجا و ما هم رفتیم تا نینی رو ببینیم. کریر ات رو هم موقتا دادیم به نینی
نینی خواب بود و شما همش میخواستی بیدارش کنی همش نگاش میکردی و میگفتی نینی
دیروز هم بارون بود و ما فقط رفتیم زیره و مایه خمیر برای کلوچه خریدیم برگشتیم وقتی از مغازه شیر فروشی رد شدیم همش میگفتی شیر شیر بهت گقتم شیر بخریم با سر جواب دادی اره منم بخاطر شما شیر خریدم که خیلی هم دوستداری و داره کم کم جای شیر منو میگیره
مامی هم ظهری اومد و کلوچه درست کردیم که با یه پسر شیطون واقعا سخت بود خیلی اذیت کردی و همش میخواستی ارد رو بریزی یا هرچی دم دستت بود مینداختی توی ظرف ارد که مامی مشغول بود خیلی عصبی شدم از دستت ولی کو گوش شنوا بالاخره سینی فر رو میخواستی بندازیش که خورد به پاتو خیلی دردت گرفت و گریه کردی ولی دیگه شیر خوردی خوابیدی
من و مامی هم خیلی خسته شدیم و خیلی زیاد بودن و تا شب طول کشید و شام هم کتلت درست کردم و دایی بزرگه اومد و بعدش رفتن ولی خوشمزه شدن بابایی هم با پسر عمه اش رفت بیرون و عینکش که شکسته بود رو عوض کرد.
خیلی خوشحال بودی مهمون داریم و همش بلند بلند میخندیدی و جلب توجه و شیرین کاری میکردی البته با کفگیر هم از پشت سر مامی رو محکم زدی کلا جو گرفته بودت.
به مامی میگی پول اونم بهت داده بعد میگی کاکو یعنی کاکائو یا شیر کاکائو دقیق میدونی پول چیه؟
بهت میگم بابایی رفته سرکار میگی کار پول هر موقع میخواد بره سرکار بهش میگی پول و باهاش بای بای میکنی یعنی برو پول بیار
هرچی میگیم زود تکرارش میکنی بهت میگم طوطی میگی طوطی یا داری خرابکاری میکنی میگم آرمین! شما هم به همون شکل میگی آرمین
آرمینم خیلی خیلی شیرین شدی .دوستدارم خیلی زیاد. بهت میگم مامان رو چقدر دوستداری دستاتو باز میکنی نفسمی
چند روز که اسهال داری وتا از دندونای بالا و یکی از پایین دراومدن و یکی دیگشون هم میخواد دربیاد.البته هنوز خیلی کوچیکن
پسر گلم نماز هم بلدی بخونی تا بهت میگم نماز بخون یا منو میبینی شما هم سجده میکنی و قنوت هم بلدی هرکاری میکنم نتونستم یه عکس ازت بندازم .عزیزم آروم نماز بخون که مامان بتونه عکس بگیره
عزیزم هنوز هم عاشق کتابی و تا کمد اسباب بازیهاتو باز میکنم میگی تاب تاب یعنی کتاب اکثر اوقات انتخابت کتابه الهی دورت بگردم لوگوهاتم خیلی دوستداری و دیگه خودت میتونی بزاریشون روی هم البته نه خیلی
امروز تولد دایی و رفتیم بیرون و براش یه اسپری خریدیم و برای شما هم 5 تا کتاب و یه سی دی
تولدت مبارک داداش جونم. دوستدارم. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی
قرار بود شب بریم اونجا ولی احتمال زیاد نمیریم چون دایی سرکاره
دوستای گلم بنظرتون چه کاری باید بکنیم که بچه ازمون حرف شنویی داشته باشه؟