آرمین زرنگ
سلام به شکلات مامان و دوستای خوب وبلاگیمون خوبید؟
پنج شنبه هفته گذشته سالگرد فوت مادربزرگم بود شبش خواب مادر بزرگ مامانمو دیدم یعنی مامان مادر بزرگم(روحشون شاد) بخاطر همین تا بیدار شدم رفتم و حلوا درست کردم عصری هم سه تایی رفتیم سر مزارشون. شما تازه از خواب بیدار شده بودی کسل بودی منم اصرار که عکس بگیرم بعد سری زدیم خونه آقاجون و واسشون حلوا بردیم بعد هم خونه باباجون شام هم موندیم
روز جمعه همش خونه بودیم. هر موقعه به بیکاریم فک میکنم حالم بد میشه. نمیتونم تحمل کنم زندگیم تغییر کرده و ... خلاصه کل روز بیحال بودم
نفسم وقتی من بیحالم تو هم آرامش نداری عصری با هم رفتیم پارک نزدیک خونمون کلی صفا کردی و دوست پیدا کردی و غرق بازی بودی. منم عاشقانه نگات میکردم و هزار هزار بار شکر میکردم که خدا تو رو بهم هدیه کرده یدونه ای
فک کنم اولین باره انقده با بچه های دیگه مچ شدی و بازی میکردی. همش میگی بریم پارک پیش دوستم
غروب شنبه هم یهو تصمیم گرفتیم بریم کنار آب بابایی شام خرید و چای و میوه اماده کردم و رفتیم تا حرکت کردیم گفتی خوشحال شدم ایشالا همیشه خوشحال باشی گل نازم
بخاطر سرسره کنار آب ننشستیم بعد از شام خودت بازی میکردی. به بابایی گفتی بریم قدم بزنیم به من هم گفتی تو نیا بشین تا بیایم پدر و پسر کلی کنار اب قدم زدید بعد اومدید بابایی گفت همش میخواستی بری توی اب شنا کنی متاسفانه عکس ندارم. گفتی عکس نمیخوام منم اصرار نکردم.
بعد اب هویج بستنی خوردی و توی راه خوابت برد ولی تا رسیدیم بیدار شدی ما هم مجبور شدیم خودمونو بزنیم بخواب تا خوابزده نشی
صبح یک شنبه من جایی کار داشتم بابایی بردت خونه آقاجون و باهاشون رفتی خونه یا خونه باغ آقاجون اینا و کلی مامی جون واست خاطره تعریف کرده بود اگه الان اونجا بودن همش اونجا میموندی
تا عصری خونه اقاجون موندیم بعد با بابایی برگشتیم خونه
من کلاس میرم و شما باید تقریبا هر روز بری اونجا
عمدا چشماتو میبستی
پسر گلم این روزا همش میگی باهام بازی کنید تقریبا هیچ کاری رو تنها انجام نمیدی مگه اینکه خودت بخوای. دستشویی هم که میخوای بری میگی تو شلوارمو دربیار تو در دستشویی رو باز کن بلدی ولی نمیخوای انجام بدی میدونم موقته ولی خو منم خسته میشم.
هر کار بدی میکنی حتی گاهی یه کار ساده اشتباهی انجام بدی فوری میگی ببخشید حواسم نبود فدات بشم جیگرم که انقده مودبی
روزی چند بار بغلم میکنی و میگی دوستتدارم منم انگار دنیا رو بهم میدن بعد میگی بابایی رو هم دوستدارم. ( اکثر اوقات بابایی رو به اسم کوچیک صدا میکنی تا بهت میگم درستش میکنی ولی بعد باز تکرار میکنی خیلیا اعتراض میکنن)ما هم عاشقتیم نفسم میگم عاشقتم میگی منم عاشقتم
خدا محافظت باشه گلم. الهی
امروز تند تند داشتم غذا درست میکردم و ظرف میشستم که اومدی کمکم بعد گفتی دستکش هاتو بده کلی هم خوشحالی میکردی و ظرف میشستی منم زود رفتم دوربین رو اوردم و عکس گرفتم خیلی نازه فداتتتتتت میمیرم برات پسر زرنگم
بگید ماشالا
اینروزا عاشق ماشین بازی هستی و کلی با ماشین هات صفا میکنی البته اکثر مواقع گیر میدی بریم ماشین بازی مخصوصا به بابایی میری پیشش و خیلی ملوس و مودبانه میگی میایی ماشین بازی کنیم. بیا بازی کنیم خواهش میکنم انقده ناز میگی که بابایی تسلیم میشه
از همه بیشتر هم ماشین پلیس رو دوستداری و جریمه مینویسی
آرمین مامان دوستدارم زیاددددددددددددددددد